Press "Enter" to skip to content

مادر

0
چند خط از بخش‌ سيزدهم کتاب رمان سينما
نوشته محمود طياری / نشر قطره / اسفند ۱۳۸۳چشم‌ها گرد و گوش‌ها تيز مي‌شد: «لولو برو،
آبي‌ برو!
آبي‌، كتره‌ ريش‌!»
بعد صداي‌ مادر، بي‌ تكان‌ِ لب‌ها، بم‌ و ته‌حلقي‌ و گم‌ مي‌شد: «من‌نمي‌رم‌!»
با صداي‌ نازك‌:
«برو، برو!
كه‌ هستي‌؟ چي‌ مي‌خواي‌؟»
با صداي‌ بم‌ و نيم‌ انگشتي‌ در دهان‌:
«من‌ يه‌ سر و دو گوشم‌
مثل‌ گربه‌ها، چاردست‌ و پا
دنبال‌ موشم‌.
بچه‌ مي‌دزدم‌،
خونشو مي‌دوشم‌!»
و صداي‌ زير و نازك‌:
«برو، برو!
تو بيجا مي‌كني‌،
ما اينجا بچه‌ نداريم‌!»
با صداي‌ بم‌:
«پس‌ اين‌ صداي‌ گريه‌ چي‌ بود؟»
با صداي‌ زير:
«از خونه‌ي‌ همسايه‌ بود، آهاي‌ يه‌ سر و دوگوش‌، بيا شلوار كهنه‌ي‌پسرم‌ را بهت‌ بدم‌ بپوش‌!»
«واي‌ نه‌ مامان‌، نياد!»
«پس‌ بگير بخواب‌!»
«چشم‌ مامان‌، چشم‌!»