Press "Enter" to skip to content

در تماشای غرقِ خود

0

پيشِ روی ما گذشت اين ماجرا
اين كری تا چند، اين كوری چرا؟

ناجوانمردا كه بر اندامِ مرد
زخم‌ها را ديد و فريادی نكرد

پيرِ دانا از پسِ هفتاد سال
از چه افسونش چنين افتاد حال؟

سينه می‌بينيد و زخمِ خون‌فشان
چون نمی‌بينيد از خنجر نشان؟

بنگريد اي خام‌جوشان بنگريد
اين چنين چون خوابگردان مگذريد

آه اگر اين خوابِ افسون بگسلد
از ندامت خارها در جان خلد !

چشم‌هاتان باز خواهد شد ز خواب
سر فرو افكنده از شرمِ جواب

آن چه بود؟ آن دوست دشمن داشتن
سينه‌ها از كينه‌ها انباشتن

آن چه بود؟ آن جنگ و خون‌ها ريختن
آن زدن، آن كشتن، آن آويختن

پرسشی كان هست همچون دشنه تيز
پاسخي دارد همه خونابه‌ريز

آن همه فرياد آزادی زديد
فرصتی افتاد و زندانبان شديد؟!

آن‌كه او امروز در بند شماست
در غم فردای فرزندِ شماست!

راه می‌جستيد و در خود گم شديد
مردميد، اما چه نامردم شديد

كجروان با راستان در كينه‌اند
زشت‌رويان دشمنِ آيينه‌اند

“آی آدم‌ها” اين صدای قرنِ ماست
اين صدا از وحشتِ غرقِ شماست

ديده در گرداب كی وا می كنيد؟
وه كه غرقِ خود تماشا می کنید

#هوشنگ_ابتهاج?

اشتراک: الهام پوریونس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *