قسمت پايانى:
? در اين مرحله از زندگى چه آرزويى داريد؟
? تنها آرزويم اين است كه شاهد افتتاح موزه ام باشم
و همان جايگاهى را كه مردم ايران با عشق به من داده اند، حفظ كنم.
خوشبختانه سال گذشته، كلنگ ساختمان موزه ام در مراسمى باشكوه از سوى شهردارى به زمين خورد.
به اراده ى خداوند، پيش از مرگ موزه ام را افتتاح و همان برنامه یی را كه برايش در نظر دارم به تمامى اجرا مى كنم؛ اين موزه نام مرا خواهد داشت.
من با احداث اين موزه به هدف و به آرزويم مى رسم.
همانطور كه گفتم در درونم سال هاست به آرامش رسيده ام.
ثابت كرده ام توانايى عقلانى و شعور زن و مرد يكسان است.
اين به عهده ى زنان نسل آينده ى ايران خواهد بود كه از ديدگاه حقوقى هم،
تساوى حقوق مرد و زن را به دست آورند.
آرزو دارم كه تا افتتاح موزه ام
زنده بمانم و اين كه خودم آثارم را
به ديوارهاى موزه ام بياويزم.
آخرين آرزويم اين است كه در خاك وطنم
به خاك سپرده شوم.
از اين خاك آمده و به اين خاك بازخواهم گشت.
من در صدد مجوز آرامگاهم در موزه هستم و نقشه ى أوليه ى آن را تهيه كرده ام.
از خود مى پرسم آيا به آرزوهايم خواهم رسيد؟
بهترين ها را براى مردمان سرزمينمان،
ايران آرزو دارم.
با آرزوى موفقيت براى شما
ايران درّودى
١٣٩٦/١١/٢٩ – تهران
اشتراک: بابک فرزندی