شرزین:
بدانند که مَردُمان همه یکسانند،
و از تقلبِ روزگار است که برخی صدر مینشینند و برخی ذیل.
شیخ شامل:
گفتهاید همه یکسانند، و اگر مردان شمشیر زنند و زنان دوکنشین،
از آن روست که آنان مشق شمشیر میکنند و اینان مشق دوک.
گفتهاید اینها همه از ممارست است و نگفتهاید ناشی از ذات خلقت!
درست است؟
شرزین:
آری اینها همه از تمرین است؛ جلاد تمرین سر بُریدن میکند و تیرانداز تمرین تیراندازی،
کفاش بسیار کفش میدوزد تا استاد شود و رسام همینگونه، اگر دستی را ببندی بیهنر میماند و این گناه آن دست نیست، گناه آنست که تمرینِ بستن کرده.
و شما بسیار تمرین میکنید تا کسی را اندیشه بر زبان نرسد، شما که اینک بر خون من دلیرید، و بسیاری تمرینِ نیزه میکنند تا شما را که تمرینِ فریاد میکنید بر من چیرگی دهند، و من تمرین مرگ میکنم…
شیخ تائب:
“اگر زِبَر زیر شود، طفلِ اَبجدخوان را به فلک میبندند؛ با او چه کنیم که اگر نکنیم فَلَک زیر و زِبَر شود؟”
شرزین:
یا خدای صلیبکِشندهی مسیح! یا خدای بردار کنندهی حلاج!
یکصد و سیزده لغت در قبح اندیشهی نو یافتهام چون طاغی و باغی و مبدع و ملحد و کافر و امثالش و حتی یکی نیافتم در ستایش سخن نو!
طومار_شیخ_شرزین
بهرام بيضايي