Press "Enter" to skip to content

«من معلّم هستم»

0

«من معلّم هستم»
زندگی ، پشت نگاهم جاریست
سرزمین کلمات ، تحت فرمان منست
قاصدک های لبانم هر روز سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد

«من معلّم هستم»
گرچه بر گونه ی من سرخی سیلی صد درد ، درخشش دارد
آخرین دغدغه هایم اینست :
نکند حرف مرا هیچ کس امروز نفهمید اصلاً؟
نکند حرفی ماند؟
نکند مجهولی روی رخساره ی تن سوخته ی تخته سیاه جا مانده ست؟

«من معلّم هستم»
هر شب از آينه ها می‌پرسم :
به کدامين شيوه؟
وسعت ِيادِ خدا را
بکشانم به کلاس؟
بچه ها را ببرم تا لب ِدرياچه یِ عشق؟
غرق ِدریایِ تفکّر بکنم؟
با تبسّم يا اخم؟
با یکی بود و نبود، زیر یک طاق کبود؟
یا کلاغی که به خانه نرسید؟
قصّه گویی بکنم؟
تک به تک یا با جمع؟
بدوم یا آرام ؟

«من معلّم هستم»
نيمکت ها نفس گرم ِقدم‌هایِ مرا می‌فهمند
بال هایِ قلم و تخته سياه
رمز ِپرواز ِمرا می‌دانند
سيب ها دست ِمرا می‌خوانند….

«من معلّم هستم»
درد ِفهميدن و فهماندن و مفهوم شدن
همگی مال من است….

«فریدون مشیری»

?روز معلم?
?مبارک باد?

 

اشتراک: مجتبی_قدیملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *