Press "Enter" to skip to content

من نمی‌خواهم…

0

من نمی‌خواهم
بوسه را بفروشند،
خون را بفروشند،
و نسیم خریداری شود
و باد را به اجاره دهند.

من نمی‌خواهم
که در خانه‌ها سرما باشد،
در کوچه‌ها ترس
و در چشم‌ها خشم.

من نمی‌خواهم
که در میان لب‌ها حقیقت دربند باشد،
در گاوصندوق‌ها میلیون‌ها ثروت
و در زندان‌ها، آزادگان گرفتار باشند.

من نمی‌خواهم
که روستایی بدون آب کار کند،
در کارخانه از نشاط خبری نباشد،
و در معادن، سپیده‌دم در نگاه ننشیند
و در مدرسه معلم نخندد.

من نمی‌خواهم
که مادرها بی عطر باشند،
دخترها بی‌عشق بمانند
و پدران بی توتون.

من نمی‌خواهم
سرزمین‌ها را از فراز سر مردم
تقسیم کنند،
در دریاها امپراتوری تشکیل دهند
و در آسمان‌ها پرچم‌ها برافروزند
و بر لباس‌ها، نشان بدوزند.

من نمی‌خواهم
پسرم رژه برود،
و پسران دیگر مادرها
رژه بروند
و تفنگ و مرگ را به‌دوش بکشند.

من نمی‌خواهم
کسی گلوله‌ای شلیک کند،
و تفنگی ساخته شود.

من نمی‌خواهم
نهانی دوست بدارم،
نهانی بگریم
و در خفا آواز سر دهم.

من نمی‌خواهم تا دهانم را ببندند،
آن زمانی که می‌گویم: «من نمی‌خواهم»

#فیگونه_امرریچ

اشتراک:  الهام پوریونس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *