Press "Enter" to skip to content

زندگی کمی دیوانگی می خواست

0

زندگی کمی دیوانگی می خواست
اما ما زیادی دیوانه شدیم…

از تمام کافه ها بیرونمان کردند
ما زیادی دیوانه شدیم…

و همه چیز را را فراموش کردیم
غیر از خندیدن.

به همه چیز خندیدیم و
خندیدن شغل ما شد

دیوانه که باشی
خودت هم نخندی
زخم هایت می خندند

“رسول یونان”

 

اشتراک: بابک

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *