ناهید شمس:
کجا هست توی این دنیای بزرگ که من بتوانم بدون ترس، سیری نگاهت بکنم و بروم. بروم، همین طور با خیال صورتت بروم و نفهمم به بیابان رسیده ام. و توی بیابان زیر سایه کوچک یک ابر بنشینم. دیروز که آمدی از کنار قبر حافظ رد شدی، سایه ات افتاد روی پله های صفه قبر. وقتی دور شدی. زانو زدم و دست کشیدم به جای سایه ات. نترس، کسی شک نمی کند. سر قبر حافظ زانو زیاد می زنند. هر که دیده باشد خیال می کند تربت جمع کرده ام.
#داستان_ایرانی
#شهریار_مندنی_پور
#شرق_بنفشه
#گزیده_ها