Press "Enter" to skip to content

صلح عمومی

0

وقتی از نانوایی سر خیابون نان می گیرم و به سمت خانه راه می افتیم ، می گوییم “دارم میروم خانه”.

وقتی از شهری که در آن درس می خوانیم می خواهیم به شهرمان برگردیم ، می گوییم “دارم میروم خانه”.
وقتی از یک کشورخارجی که در آن اقامت داریم ، می خواهیم به ایران برگردیم ، می گوییم “دارم میروم خانه”.

فلیکس بام گارتنر ، ماجرا جوی اتریشی ، وقتی در لبه فضا، از کپسولش بیرون آمد و می خواست سقوط آزاد تاریخی اش را به سمت زمین شروع کند، گفت “دارم میروم خانه”.

فضانوردان ایستگاه فضایی، وقتی دلشان تنگ می شود ، از پنجره های کوچک ایستگاه فضایی، به زمین نگاه می کنند ، به خانه نگاه می کنند.
آنها بیشتر وقتها به جای کلمه زمین، از خانه استفاده می کنند.

به نظر می رسد هر چه از سرزمین آباء و اجدادی ، از تعصبات نژادی ، از ملیت دورتر می شویم ، هر چه بیشتر مرزهای قراردادی کشورها و قاره ها را پشت سر می گذاریم، خانه مان بزرگتر می شود و آدمها ، جدا از نژاد و رنگ و ملیت ، عضو خانوادۀ ما و برادر و خواهرمان می شوند.

از نظر فضانوردی که از فضا به زمین می نگرد ، زمین و همه موجوداتش، یک خانواده اند.

اگر روزی آدمها بدون آنکه به مرز فضا سفر کنند ، به چنین دیدگاه وسیعی برسند، وقتی که به جای شهرِ من و کشورِ من، بگویند زمین من، دوره جدیدی برای بشر آغازخواهد شد ، آنوقت است که بشر به جایگاه واقعی و هدف نهایی اش در پهنه جهان هستی پی خواهد برد شاید چیزی به نام “صلح عمومی”.

ارسال از: بانو قهرمانی