«پاییزِ برگْریز »
پاییزِ برگریز
مانند یک مسافر ِغمگین
از کوچه های ابریِ آذر
عبور کرد
و کوله بار ِ رنگیِ خود را
بر دوشِ خُشکِ درختان نهاد
پاییز برگریز
با گام های ریز
از روی سنگفرشِ زردِ خیابان گذشت
با مهرِ مهربان وداع کرد
و دستِ آبیِ آبان را
با خود گرفت و بُرد
پاییز برگریز گذر کرد و بعد از آن
باران
در بُهت ِسردِ پنجره ها یخ زد
صحرا
در چشمِ سبزِ درختان
سپید شد !
پاییز رفته بود
وَ یلدا
با چشم هایی از بلور و بنفشه
می گریست !
ارسال از:
مریم.ن