بابک: مغزهای کوچک زنگزده فیلمی به کارگردانی و نویسندگی هومن سیدی و تهیهکنندگی سعید سعدی محصول سال ۱۳۹۶ است. نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی در نقش دو برادر، شخصیتهای اصلی این فیلم را برعهده دارند. تعدادی از بازیگران این فیلم از بین ۱۵هزار ویدیوی ارسالی فراخوان بازیگری و شاگردان کلاسهای هومن سیدی انتخاب شدهاند.
دانلود موزیک فیلم: مغزهای کوچک زنگ زده
?۳روز افتاده بودم تو جوب. بدنم از چند جا شکسته بود و بیهوش شده بودم. برف سنگینی اومده بود که روی منو پوشونده بود.
?بعد از ۳ روز کارگرای شهرداری جسم بیجونمو پیدا کرده بودن. ۴ روز هم تو سردخونه بیمارستان مونده بودم تا شاید خونوادهای، آشنایی، کسوکاری برای جنازهم پیدا بشه.
?بعد از ۴ روز جنازهمو از سردخونه بیرون آورده بودن تا به بهشتزهرا منتقل کنن اما پروندهم گم شده بود و جنازهم داخل کاور روی یه تخت وسط راهروی بیمارستان مونده بود. چند ساعت بعد گرمای بیرون از سردخونه بدنمو زنده کرده بود. معجزه شده بود و من به هوش اومده بودم.
?این فقط روایتی از بخش کوچکی از زندگی لادن است، زندگیای که از ۴سالگی با او سر ناسازگاری داشته و در طول آن اعتیاد از ۱۴سالگی، فروش موادمخدر، مبتلاکردن خواهرها و برادرها به مواد، طلاق، زندان و حکم اعدام، ازدستدادن فرزند، مرگ هفتروزه، ازدستدادن خواهر کارتنخواب در اثر سرما، اعدام برادر به جرم حمل مواد مخدر، خودکشیهای نافرجام، ۲۳سال کارتنخوابی و ۱۰۶مرتبه ترک اعتیاد را تجربه کرده است.
?با دلالی و جنسفروختن به تازهواردها پول درمیآوردم؛ جوری که هیچوقت مواد همراه خودم نباشه و دوباره حبس نکشم. همیشه ۶-۵ نفر دور و برم بودن و به اونا هم جنس میرسوندم. دلم برای خماریکشیدنشون میسوخت و میگفتم: «امشب مهمون من»!
?سرقفلی پارک شده بودم. همه میدونستن که جایی ندارم، از بقیه هم بزرگتر بودم؛ حتی کلانتری که چند وقت یهبار میاومد معتادارو جمع کنه، میگفت با لادن کاری نداشته باشین؛ جز اینجا جایی نداره!
?سال۹۳ بود که یه روز یکی از دوستهام گفت لادن من چندساله تو رو میشناسم. دستور اومده که تا چند روز دیگه پارک دروازهغار رو خراب کنن. بهتره برای خودت دنبال جا و مکان باشی.این یه تیکه از پازل ترک اعتیادم بود.
?تیکه بعد وقتی جور شد که یه نفر کاملا اتفاقی ۵۰۰هزار تومن به من داد و گفت لادن توی همین محله دروازهغار هم میشه با این پول یه اتاق اجاره کرد. تو پیر شدی و تو سرمای امسال دوام نمیاری.
?اما تیکه سوم پازل وقتی بود که یکی از خانمای مسئول توی مرکز ترک اعتیاد فهمید که تصمیم به ترک دارم. گفت: «بابا تو دیگه ۶۰سالت شده؛ یه پات لب گوره. بزن حالشو ببر»! اینجا دیگه واقعا بهم برخورد.
?یه ساک برداشتم و راه افتادم سمت مرکز ترک اعتیاد میدون قیام. داد میکشیدم و فریاد میزدم و میگفتم که «میخوام ترک کنم». قبل از اون هم ۱۰۶بار ترک کرده بودم اما این بار، بار آخر بود.
?قبل از واردشدن به ساختمون جمعیت، یه شیشه متادون رو که برای مصرف یه هفته به من داده بودن سر کشیدم و قسم خوردم که همهچیز همونجا تموم بشه. خبر اینکه لادن با پای خودش رفته جمعیت، مث بمب توی دروازهغار پیچید. پشت سر من هم گروه گروه از بچههای دروازهغار راهی جمعیت شدن.
?من عاشق سینمام. جوون که بودم زیاد سینما میرفتم اما هیچوقت به مغزم خطور نمیکرد که یه روز بازیگر بشم. کی؟ لادن؟ اصلا کی میاد به یه معتاد پیشنهاد بازیگری بده؟ اما شد! بچههای پشت صحنه میگفتن لادن بازیگری توی خون تو هست؛ انگار از بچگی بازیگر بودی. آره! از بچگی بازیگر بودم؛ از همون ۴سالگی که بابام سرم رو میتراشید و لباس پسرونه تنم میکرد. آره من نقشهای زیادی توی زندگیام بازی کردهام.
?حالا هم سیب دنیا چرخاش و زده و توی جشنواره فجر امسال فیلمام اکران میشه؛ «مغزهای کوچک زنگزده» به کارگردانی هومن سیدی. لادن ژاوه وند همبازی نوید محمد زاده و ستاره جشنواره فجر امسال بود.