نگاهی به اجرای نمایش “طبقه آخر” ، کاری از “اسماعیل لالهزاده” به قلم “مجید کاظمزاده مژدهی”
عليرضا طياري
سرنوشت محتوم زوجی جوان که از تبعات یک تصادف مرگبار رنج میبرند؛ فضای القایی نمایش “طبقه آخر” است. مرد جوان در نقش شوهر و همسرش که هنوز با مرگِ فرزند خردسالشان کنار نیامده، شخصیتهای محوری این نمایش هستند. پدر و مادر مرد جوان نیز، پرسوناژهای دیگر نمایشاند. زنی سرخ پوش هم حضور موازی با دیگر بازیگران نمایش دارد. آشپزخانهای اُپن و سالن پذیرایی با مبل و میز، و یک آینهی قدی در انتهای صحنه با چند ورودی دیده میشوند. قاب عکسی به یادگار از فرزند زوج جوان نیز بر دیوار آویخته شده است.
حرف از اجرای نمایش “طبقه آخر” به نویسندگی مجید کاظمزاده مژدهی و کارگردانی اسماعیل لالهزاده است که به دلایل ذیل شروع موفقی داشت:
– طراحی صحنهای که میتوانست یک روایت منسجم، با اجرایی پذیرفتنی را در خود جای دهد.
– فضاسازی مناسب با صدای پسزمینه، که تداعیگر شلوغیهای چهارشنبهسوری بود و میتوانست زمینهساز اجرایی استوار باشد.
– حس تعلیق برآمده از حضور ساحرانهی زنِ سرخپوشِ صامتِ نمایش، که “تجسمی از وهم مرد جوان” بود و تنها به چشم مرد و تماشاچیان میآمد. البته با تکرار حضور بیتعاملاش؛ هر بار از جاذبهی اولیهاش کاسته میشد.
آری؛ دل سپردن به دقایق اولینِ نمایش با هدایت خوب کارگردان دشوار نبود؛ اما تداوم این دلبستگی با پرسشهای سرگیجهآورِ برآمده از متن نمایش، سخت مینمود:
– آیا تم غالب، ریختمانی از ناآرامیهای زن و مرد است؟
– آیا مرد در کار آرام کردن است یا رام کردن؟
– حضور میهمانان از این تنش میکاهد، یا به پیچیدگیِ مضمون میافزاید؟
– چالش نیمبند میهمانان با هم، یا با میزبان و دیالوگهایشان؛ تمام تعارض و تقابلی است که قرار است روایت شود؟
زحمات بازیگران خوب برگزیدهی این نمایش، بر اساس “پیام متن” است که به بار مینشنید و ستودنی میشود. همین پیام است که اول به قلمِ نویسندهاش اعتبار میبخشد و سپس تمام عوامل صحنه را پوشش میدهد. در جستجوی نخ پنهان کار و پیام جاسازی شده در بطن آن باید نگاهی به تم داشت:
در مرور نمایش، بیشتر از یک انسجام در پرداخت تم، با روایتی چندگانه مواجه هستیم که قرار است در زمانی کوتاه، به مضامینی درهم از تصادف، تعارض، خیانت، توهم، تخطی، تمرد، تخلف، تحکم و سرآخر یک قتل و یک سقوط از طبقه هفتم بپردازد.
“قلمی” که مبنای روایت را بر تصرف واقعیت، بی ساز و کار منطقی، بگذارد؛ “بی دفاع” است. ارزیابی متن، در قابل دفاع نگاشتن شخصیتها و عملکردشان؛ امکان پذیر است. اما باورپذیر کردن آنچه که واقع میشود، مهمترین رسالت یک قلم هوشیار است.
سوگمان از دست دادن فرزند و تبعات عاطفیاش درپریشیدگی مادر البته یک تراژدی است و دستیابی به درام و کشف و خلق لحظات “عاطفی- انسانی نمایشی”، محتمل و باورپذیر است؛ اما کار گذاشتن یک قتل و یک خودکشی در اتمام وقت و پایان کار، ضرروتی میطلبد که باید مشروعیتاش را در “متن” جستجو کرد. اگر قرار باشد دو شخصیت محوری نمایش در واپسین لحظات کار یکی کشته و دیگری با قلم نویسنده، میرانده شوند؛ به اندازهی این انفجار باروت لازم است.
وقتی به مقدمات باور پذیری روایت، اندیشیده نشود؛ از طبقه هفتم که سهل است؛ اگر بازیگر از آسمان هفتم هم سقوط کند، هیچ دردی به اشتراک گذاشته نمیشود و حقیقتی واقع نمیشود و تلاش کارگردان به بار نمینشیند و انرژی بازیگران هرز میرود.
شخصیت کاغذی میتوان ساخت، اما گیراندن هیزم تر، برای کور نماندن اجاق نمایش، آسان نیست؛ مگر میشود در صحنه یکی را خفه کرد، یکی دیگر را میراند، یکی دیگر را خوراند؟ حرف توی دهان بازیگر گذاشت، و او را آریایی اصیل هم جا زد!؟
صرف نظر از شکستگی تم این نمایش، سخنانی گفته شد که هرچه تخفیف هم بخورد، باز به شنفتن نمیارزد. طنز سخیف را به ریش نداشتهی یک بازیگر با ریشههای فرهنگی بستن و هویت یک شهروند پزشک خانم (بی فرصت دفاع متقابل) را در متن با دستهای ناپاک دستمالی کردن، جز عدول از اخلاق و حرمتشکنی نیست.
ارزیابی سوژه پیش از تثبیتاش با قلم، در تشخیص نویسنده است که اگر “مبنا” قرار نگیرد، نتیجه جز پراندن مخاطبین تئاتر نیست. ریل متن؛ واگنهای این نمایش را، به ایستگاه آخر نرساند، اما اگر مخاطبی راضی سالن نمایش را ترک کرد به خاطر کارگردانی اسماعیل لالهزاده با بهرهگیری موفق از تمهیدات صحنه، بخصوص در تفکیک خیال و واقعیت و مرز بندی این دو در اجرا بوده، و همچنین بازی موثر بازیگران که برای اجرای آنچه که در اختیار داشتند، کم نگذاشتند: امید کفشدار جلالی، مهسا رضاپور، طوبی رحمان نیا، فاطمه مهربخش و فریبرز زیده سرایی. همچنین در بروشور این نمایش از عوامل صحنه نام برده شده است: طراح صحنه و لباس: محمد رسائلی، مدیر تولید: مهرداد ابسالان، دستیار کارگردان: هامون مرتضایی، منشی صحنه: فاطمه مهربخش. گفتنی است نمایش طبقه آخر کاری از گروه تئاتر جهش از ۶ الی ۲۱ شهریور در پلاتوی سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری شهر باران به روی صحنه رفت.
11 شهریور 95