فلسفه چله گجه سی :
در افسانه های کهن آذربايجان ، دو چيلله وجود دارد که چيلله ی بزرگ همزمان با شب چله آغاز می شود و چهل روز طول می کشد.
مطابق افسانه های کهن ، پيرزني که در فولکلور آذربايجان “قاري ننه” (مادربزرگ پير) خوانده می شود ، دو پسر دارد که نام يکی “بؤيوک چيلله” يا چلله ی بزرگ است و پسر کوچکتر ، نام “بالا چيلله” را بر خود دارد و عمرش بيست روز است.
از ابتدای شب چله ، چيلله ی بزرگ آغاز می شود
در روزهای پايانی چيلله ی بزرگ ، برادر کوچکتر که مغرور است ، نزد برادر بزرگتر مي آيد و مي گويد :
«سن گئتدين نئيله دين؟» (در اين مدت چه کرده اي؟)
چيلله بزرگ مي گويد: «من گئتديم دوندارديم ، اوشوتدوم ، ناخوشلاتديم گلديم» ” (من رفتم یخشون زدم و سردشون کردم و مريضشون کردم و برگشتم)!”
برادر کوچکتر می گويد : «اگر من گئدسم ، قاری لری كورك دن ، لو لئهين لری لولك دن ، گلين لری بيلك دن ، كؤرپه لری بلك دن ، ائيله رم» (تو که کاری نکرده ای! اگه من برم!” کاری می کنم که پیرها از کولاک، عروس ها دستهایشان و نوزادان در گهواره هايشان يخ بزنند)!”
برادر بزرگتر به طعنه به او می گويد : “عؤمرون آزدی ، دالين يازدی!” (عمرت کوتاه است و به دنبالت بهار می آيد)
چيلله ی کوچک در طول فرمانروايی خود ، سرما را در تمام سرزمين ها حکم فرما می کند و در يکی از همين روزها ، در يکی از کوههای قلمرو خود به دست برف اسير مي شود. خبر به قاری ننه می رسد و او برای آزادی فرزندش از زندان برف ، به کوه رفته و با سيخی آتشی و داغ به نبرد برف رفته و در نهايت ، برفها را آب مي کند. چيلله ی کوچک بعد از آزادی متوجه می شود که در آن روز زمستان تمام شده و “بايرام آيی” يا همان اسفند ماه آغاز شده است.
گردآوري و تنظيم: بانو قهرماني