پریسا گندمانی
داستاني واقعی و جذاب که در اواخر دوره قاجار اتفاق افتاده و حکایت پسرکی زرتشتی به نام جاوید است که پدرش تاجر و در اطراف یزد زندگی می کنند .
او پس از شش ماه بی خبری از پدر و مادر و خواهر چهار سالهاش ، که از تهران باز نگشتهاند؛ به همراه عموی کهنسالش راهی تهران می شود تا بتواند خبری از آنها بیابد.
در راه عموی پیرش جان می دهد و او تنها پا به تهران و خانه ملک آرای ستمگر می گذارد و اين آغازي بر رنج و عذاب و اسارت هفت ساله اش است!
حالا جاوید به عنوان یک زرتشتی که همیشه نیکخواه و به اصولش پایبند است در برابر دنیای بیگانه قرار می گیرد؛ دنیایی پر از سیاهی و بی رحمی . اما وقت آن است که هرچه تا کنون اندوخته، در مقام عمل پس بدهد.
جایی در کتاب از زبان شیخی سفید پوش بر جاوید میخوانیم : “این دوره سخت و تاریک کنونی هم خواهد گذشت. بلند شو جاوید! تو چون منی از سختیها می گذری و همه از دشواريها خواهیم گذشت.”
در بخشی دیگر جاوید به خود می گوید: “از پیچ و تاب سرنوشت نهراس، از پیچ و تاب به اگر و مگر فکر نکن . زندگی را اینجوری دست کسی نمی دهند. بچه نشو . درست و راست بیندیش و مبارزه کن . مبارزه کن . فقط به جلو فکر کن، باز سست نشو .
“کتاب جاوید” کتابی غم انگیز و پر از درس عبرت از ناپایداری ظلم و بیداد و نتیجهبخش بودن صبر و بردباری است، که خواندش اگر چه شکيبايي را ميآموزاند اما دلگير است!
انتشارات البرز
نویسنده: اسماعیل فصیح