Press "Enter" to skip to content

گزارش تصويري نازنين از نيويورک،‌ تابستان 1398.

0

قطعه‌اي از کتاب “با Ellie در واشينگتن دي. سي” پانوشت سفر آمريكا؛ (از بخش “بعد از صبحانه“):

«گفتم اگه حوصله كني، يك چيزهايي بهت مي‌گم؛ اگرچه مي‌دونم گوش‌ِ‌ت بدهكارِ اين حرف‌ها نيست! جهانِ سرمايه در اينجا بارِ اقتصادي، فرهنگي داره، كه روي كاكلِ ستاره‌هاي پول‌سازش مي‌چرخه، زشت، زيبا، سياه يا سفيد، هر‌كه از راه مي‌رسه كافيه سُرنا رو از سرِ گشادش با نُت آك و راك و ريپ و رپ بزنه؛ با عملهْ اكره‌ي رسانه‌اي آزاد يا پولساز، مشهورش مي‌كنند، بعد دورِ دنيا رو در هشتاد روز مي‌چرخونندش؛ و با سيل پول‌هاي باد آورده‌اي كه از چهارگوشه دنيا مي‌رسه، چرخه‌ي اين غولِ بيرون از شيشه، يعني مكانيسم سرمايه‌رو، در پشتيباني از كمپاني‌هاي مُعظْم، شركت‌هاي بزرگ اتومبيل‌سازي، از اپل تا فورد، و غول‌هاي نفتي، از SHELL تا، TOTALL و پردرآمدترين شركت‌هاي بزرگ فن‌آوري IT، از گوگل، مايكروسافت، و ديگر شركت‌ها مثل HP: آي. بي. ام، و زنجيره‌ي همه‌ي شركت‌هاي فست‌فودي، از مك‌دونالد، تا كنتاكي و خوشمزه‌ترين شان چي پات لي… به سر آشپزيِ چين و، ويتنام و مكزيك مي‌چرخونن!

اونا تو كار كشف پديده‌هان. مثل پديده بازيافت ضايعات كه سيستم جمع‌آوري زباله‌ها، در دگردسيِ توليد شكل گرفت. ماشيني رو ساختن، كه يك هيولاي فولادي است، با پشتوانه ديجيتال، كه هر چه تانك و تريلر و كيوسك آهني رو در چند ثانيه مي‌بلعه و خُرد و خاكشيرش مي‌كنه، رده‌ها رو با هر آلياژ يا گونه مشخصي، براي مرحله بعدي، به اَبَر يارانه‌ها مي‌ده، تا يك قطار الكترونيكي رو، مثلاً، در زمين و هوا، براي پياده شدن مسافرهاي سال سه هزار، به ايستانه. كه نماد زنده آن، سفينه‌ي هشت پايي هست، كه در حال نشاندن آن به سطح مريخ‌اند!

دنيا با پيف پيف شكل نگرفته و بازي با موش، خانم آسيستان‌هاي هزاره دوم رو، به گربه- پلنگ‌سانانِ هوليوود، در كمپاني والت ديسني و لابراتورهاي دي ان اي يابِِ مردگان تاريخ و سفينه‌هاي انوشه‌سوار، با نفسي مسيحايي بدل كرده. نگرش‌هاي مردمي در غرب، الماسي يه كه هر مُهره‌اي را، با بُرش ليزري[1] و زلال شيشه‌ي ايمان، بي‌دخالت دست و انسان، در فضا مي‌بُره، اما از سوهانِ فرهنگ در نگاه به انسان نيز غافل نيست. جهان سرمايه، با نفسي دميده به دموكراسي، با هر دو روي سكه، بازي مي‌كند!

Ellie گفت: عجب كلاسي گذاشته‌ين، اما خب، غير از اين هم نيست. ما رو تو امريكا خيلي لوس و بيشتراز آن باركش بار آورده‌ن. در عوض، چشم و دل و تنمون رو سير نگه داشتن! از شير مرغ و جان آدم، تا هر جور نوشيدني، پوشيدني؛ كامِ هر كه روا، از دَم؛ پوست مار و سوسمار و روباه و نهنگ، به بهاي يك وعده غذاي خرچنگ! تمام سياه‌ها، تو طبقه پايين و متوسط، بچه‌هاشون رو با پدرخواندگيِ دولت پس مي‌اندازن! تا دلت بخواد بادمون مي‌كنن؛ بدون اين كه بفهميم. البته ورزشگاه‌ها رو گذاشتن، كه باد ما رو به موقع خالي كنه. پليس كار مهمتري داره كه بكنه. نياز به اين نيست كسي بپادمون. چون هيچ‌كي با هيچ‌كي حرف نمي‌زنه. حواس هر كي به پُر و خالي شدنِ كارت اعتباري شه! اينجا براي هر عطسه‌اي كه مي‌كني، كنتور خانگي، درجه حرارت بدنت رو، با دلار نشون مي‌ده؛ و با صورت‌حسابي كه دستت مي‌رسه، فيوزِ برق خونه‌ات رو، با دست‌هاي خودت مي‌پرونه!»

 

 

روي جلد کتاب با Ellie در واشينگتن دي. سي” پانوشت سفر آمريكا اثر محمود طياري،‌ انتشارات مازيار، تهران، 1384.

نشاني اينستاگرام محمود طياري

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *