Press "Enter" to skip to content

تا معشوق…

0

تمامى اشیاء در ابتدا چيزى نیستند. چيزى نیستند مگر یک شیء ساده. یک لیوانِ دسته‌دارِ ساده. یک گلدانِ سفالیِ قدیمی. هر چیزی که هزاران هزار از آن در جهان هست و می‌شکند و باز می‌آید و دیده‌ نمی‌شود. هر چیزِ ناچیز و کوچک. هیچ نیستند تا معشوق، دست بر آن‌ها می‌کشد. تا آن لیوان می‌شود لیوانِ چای‌اش. گلدانِ سفالیِ ساده می‌شود گلدانِ دلخواه‌اش. آن وقت است که اشیاء پا به بازی می‌گذارند. بازیِ تو و چرخِ دوست داشتنِ معشوق. همان بازیِ خاطره‌های کوچه و خیابان‌های شَهرت که هیچ نبودند تا آن روز که با او در آن‌ها قدم زده‌ای. با آن که خیابان‌ها را از آنِ خود کرده.
همان بازیِ همیشگی. قمارِ زمان و انسان و عشق، بر میزِ زندگی.

? #سيدمحمدمركبيان

اشتراک: نازي تارقلي زاده

اشتراک تصوير: الهام پوريونس

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *