Press "Enter" to skip to content

از نیجریه تا نیویورک

0

 

▫️دیروز عصر بیست دلار واریز کردم به حساب یک کودک هشت ساله به اسم “تانی”. قرار بود که یک کمپین اینترنتی پنجاه هزار دلار برای تانی جمع کند. دیروز عصر، مبلغ واریزی‌ها از دویست و پنجاه هزار دلار هم رد شده بود!

▫️داستانِ تانی از آن ماجراهایی بود که آدم بخواهد هر روز برای خودش تکرار کند. تانی توی یک خانواده‌ی فقیر توی نیجریه دنیا آمد. اما گرفتاریِ اصلی فقر نبود. پدر تانی مسیحی بود و آدمهای “بوکو حرام” می‌خواستند هر طوری شده سر همه‌شان را زیر آب کنند. برای همین کل خانواده به هر ضرب و زوری که بود از نیجریه فرار می‌کنند و انقدر به این در و آن در می‌زنند تا بالاخره توی یکی از کمپهای شهر منهتنِ آمریکا یک سرپناه گیرشان می‌آید. توی این مدتی که مشغول فرار بودند تانی یک سرگرمی ساده داشت: شطرنج بازی کردن با پناهجوها. تانی بقیه را زیاد شکست می‌داد ولی نه خودش نه بقیه نمی‌دانستند که به صورت فوق‌العاده‌ای توی این بازی قوی شده! تا اینکه پایشان به منهتن باز شد و توی آموزشگاهِ کودکان پناهجو یک مربی توجهش به قدرت ذهن تانی جلب می‌شود.

▫️مربی پیشنهاد می‌کند که تانی توی کلاسهای شطرنج شرکت کند. مادر می‌گوید ما آه در بساط نداریم که حالا بخواهیم خرج کلاس پسرک را بدهیم. مربی پادرمیانی می‌کند تا تانی به صورت مجانی توی کلاسها شرکت کند. خود تانی هم می‌فهمد که این فرصت دیگر توی زندگی تکرار نمی‌شود و می‌چسبد به تمرین. ذهن خارق‌العاده‌ی تانی خیلی زود همه را متعجب می‌کند و کار به جایی می‌رسد که او را اعزام می‌کنند به مسابقات نیویورک. توی یکی از غروبهای ماه مارس، تانی آخرین حریفش را هم توی مسابقات با خاک یکسان می‌کند و با اختلاف زیاد از نفر دوم، اول می‌شود. این خبر مثل بمب صدا می‌کند: قهرمانی کودک پناهجوی هشت ساله‌ای که شطرنج را در حال فرار از بوکو حرام یاد گرفت! تانی انقدر معروف می‌شود که شهردار نیویورک می‌رود سراغش تا کنارش بایستد و عکس یادگاری بگیرند. بعد هم یک کمپین اینترنتی راه می‌افتد تا برایش پنجاه هزار دلار جمع کند و باقی ماجراها…

▫️داستانِ تانی از آن ماجراهایی بود که بخواهم هر روز برای خودم تکرار کنم. مخصوصا شبهایی که خسته و ناامید هستم و دلشوره‌ی نرسیدن به هدفها بیخ گلویم را می‌چسبد. از نقطه‌ای که آدمهای بوکو حرام بخواهند سرت را ببرند تا نقطه‌ای که شهردار نیویورک بخواهد با تو عکس یادگاری بگیرد راه کمی نیست. ولی توی واقعیت، توی دنیای واقعیِ واقعی یک کودک هشت ساله این مسیر را طی کرده. با قدمهایی کوچک، اما به شدت استوار.

#مهدی_معارف

اشتراک متن: بانو قهرماني

اشتراک موزيک: کيومرث حقيقت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *