سمفونی موشها در بخشی از نمایش “مستر موش” اثر درخشان استاد محمود طیاری
دُم بُریده
———-
برف بود
باد بود
یک ناکجا آباد بود .
–
شب بود
آتیش بود
هوا گرگ و میش بود
–
آب بود
زمین بود
علف به دهان آقا بُزی شیرین بود
–
یله می شد یک گوشه
ریش گروی آقا موشه
آفتاب می زد ، می سوختش
لباش رو به هم می دوختش
می گفتی بیا تو سایه
می گفت سایه خودش می آیه!
می خورد ُلُف ُلُف ُلُف
می افتاد به خور و پُف
نه کار به کار موشه
گربه ،کلاغ ، یک گوشه
–
صابون لب پاشویه
ماهی تو آبیِ حوض
حصار بود.
پرچین بود .
هر جا پچ پچی بود
کلاغه ….
خبرچین بود!
–
آجیل بود .
پسته بود.
عروس کبله قاسم
پای اجاق نشسته بود:
رخت ها چرکْ مُرده
گربه ماهی رو خورده
کلاغه صابون رو برده
آقا موشه
فندُق می خورد
گوشهی صندوق می خورد
خروسه رفت آب بخوره
افتاد و منقارش شکست
می خواست قوقولی قو کنه
دنیا رو زیر و رو کنه
گربه سیاه پرید روش
کلّه شو کند عین موش
کلّه ی خروس
از تو دهان گربه
گفت به کلاغ:
« آهای دُم بُریده!
خبر ببر ، جار بزن
حرف منو بر سر هر دار بزن!”
فروردین ۱۳۷۵
————–
پانوشت :
برای نگاه کردن ،لازم نیست دستت را سایبان ابرو کنی؛
همه ی ستاره ها در زمین اند!