قافله سالار
تو هم گذ شتی
ازین کهنه رباط
خسرو خوبان
گلستانی بود این دیار
خانه ی هزار وهزاران
نه لانه ی مور وماران
بلبل شیدا
تو کجا ،مزبله کجا؟
تو هم گذشتی
ازین کهنه رباط، و
ما ساکنان این خانه
کزپای بست ویران ست
برتو عزا گیریم یا برخود!
ای در وطن خویش غریب
درنوشتی سده ی درد سده ی جهل
سده ی خون وجنگ
سده ی جلوه گری گوساله سامری،و
کرور کرور فریب
پرستوی عاشق،پرستوی سرگشته
هروله تا کی
از خاوران تا باختران
آنگاه که خانه ی امید
زیر قدوم تو بود
از چه روی خموش بودی
در موسم گُل
در آشیان مام
کدام مام، کدام آشیان
صفِ بی انتهای
هزاران خاندان نشسته درخون
هزاران گُل پر پر
به کدامین گناه ناکرده؟!
بلبل شیدا
امانت دار دل های عاشق
ازخُناق خفقان
خشکی گرفت
حنجره ی نغمه سرا، و
سینه ی پردردت
پروانه ی عاشق
طواف نکندجز شمعِ مراد
شمع شبستان تاریک ما
بسوز وبتاب
برین مُلك سیه پوش
عاشقان ت
نه دیهیم عشق برسر
که خارها، بر دل دارند
به فراخنای گیتی
مرهمی نیست جز
سرود ملکوتی تو
برما بخوان
سرود عشق ومستی
غیرت و آزادگی
تا وارهیم
ازین مُغاك پلشت دیرپا
تو
چاووشی خوان فردایی
فردای نور ورهایی
آ ن سان که
نیای جاوید تو بود
فسانه ست آنکه :
تهمتن فسانه ست
ایران سرای تهمتن ها
فسانه ست
یوغ ابدی برایرانی نژاده :
که گویَد برو دست رستم به بند
نبندَد مرا دست چرخ بلند
چرخِ سفله
پوسیده ست
یوغِ تو
۹۹/۷/۱۷
آنه محمد.