نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
آواره عشق ما آواره نخواهد شد
آن را که منم خرقه عريان نشود هرگز
وان را که منم چاره بيچاره نخواهد شد
آن را که منم منصب معزول کجا گردد
آن خاره که شد گوهر او خاره نخواهد شد
آن قبله مشتاقان ويران نشود هرگز
وان مصحف خاموشان سي پاره نخواهد شد
از اشک شود ساقي اين ديده من ليکن
بي نرگس مخمورش خماره نخواهد شد
بيمار شود عاشق اما بنمي ميرد
ماه ار چه که لاغر شد استاره نخواهد شد
خاموش کن و چندين غمخواره مشو آخر
آن نفس که شد عاشق اماره نخواهد شد
“مولوی.دیوان شمس”
اشتراک: