دیوانه ی ماه است شب را دوست دارد
شبگرد خسته این لقب را دوست دارد
این زن که با اسمت همیشه در سماع است
سرگیجه های روز و شب را دوست دارد
حتی گل روی لباسش قد کشیده
چون گریه های بی سبب را دوست دارد
بر نخل خشک آرزویش تکیه کرده
شیرینی طعم رطب را دوست دارد
دارالشفای چشم تو دیوانه خانه ست
بیمار اینجا رنج تب را دوست دارد
آنکه صدا را در سکوتش کشته آرام
قربانیان جان به لب را دوست دارد
#سمیرا_یکه تاز