در انتظار تـو، تا كی سحر شماره كنم؟
ورق ورق، شب تقويم خویش پاره كنم؟
نشانه های تو، بر چوب خطِّ هفته زنم
كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم
برای خواستنِ خيرِ مُطلقی كه تویی
زِ هر كتاب، زِ هر باب استخاره كنم
□
شب و خيال و سراغ تو، باز می آيم
كه بُهت خانه ی در بسته را، نظاره كنم
□
تو كی ز راه می آیی كه شهرِ شب زده را
به روشنايی چشمم چراغواره كنم؟
زِ ياس های تـو مشتی بپاشم از سر شوق
به روی آب و قدح را پر از ستاره كنم
هزار بوسه ی از انتظار لك زده را
نثار آن لبِ خوش خندِ خوش قواره كنم
□
هنوز هم غزلم شوكرانی است الّا
كه از لب تو شكرخندی استعاره كنم
“حسین منزوی”
اشتراک: بابک فرزندی