Press "Enter" to skip to content

گذشتِ زمانِ بی گذشت

0

سفری

گُم شد
در اُفُق ها
قاصدکِ بی قرار
مهمان نکردی
به نگاهی
دوره گردِ مستَعجل را

بر نمی گردد
زمانِ بگذشته
رفت آنچنان که خود
هرگز نبوده
چه زود خاطره می گردَد
نام و نقش
یادِ دوست
خاکستری مانده به جا
از کاروانِ زندگی
گذشتِ زمانِ بی گذشت
صریح و دُژَم
وعقده ای نطفه بسته
در درون
نه زنبوری بوده ایم
شهد نوشِ گُل ها
نه پرستویی
نشسته بر ایوانی
نه حتی
گَردی نسشته بر دامانی
تنها
آنیّ و نگاهی
آنگاه
رفتن، رفتن …..
و گُم شدن در
اُفُق ها، اُفُق ها………

۴۰۰/۹/۱۹
آنه محمد.

 

عکس: علیرضا طیاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *