تو را من می شناسم:
درختی با تناور ریشه ای در خاک
گهی بر ریشه ات درد و
گهی بر شاخه ات امید
تویی زاینده ی هستی
و می خوانی بسا آوز با هر ساز
گهی خاموش می مانی
که انگاری نه انگاری
گهی از رنج برپا می کنی گنجی
گهی نازک تر از گل
برنمی تابی
تو را من می شناسم:
گهی از شوق لبریزی
گهی دلتنگ دلتنگی
گهی با مهر همراهی
گهی از کینه سرشاری
تو آن رود خروشانی
گهی کوبنده چون طوفان
گهی آرام و بی طغیان
تو آغازی و انجامی
تو را من می شناسم:
گهی نرمی
خیال انگیز چون دریا
گهی سنگین تر از دریا
زمین آرا و پابرجا
تو آن نیمی که گر با نیمه ی دیگر
شود همراه و هم سنگر
فرود آرد تباهی ها
براندازد سیاهی ها ….