Press "Enter" to skip to content

یک قاچ کتاب

0

می خواهم حکم کنم سرت را ببرند؛
چه وصیت داری؟

– هیچ
کسانت اینجا هست؛
پسرت را می خواهی ببینی؟
– نه
زنت را چه؟
– نه
مادرت؟
– نه
چرا؟ قلب در سینه نداری؟

گل محمد لبخندی زد.
از چه می خندی؟
گل محمد پلکها فروبست و گفت:
– از پا افتادنِ مرد،
دیدنی نیست…

#کلیدر
#محمود_دولت_آبادی

ارسال از: نازی تارقلی زاده