الهام پوریونس: یکی از حیواناتی که بیش ترین حوزه ی تصویر را در شاهنامه به خود اختصاص داده، اسب است. یکی از قوانین کلی داستان های حماسی داشتن مرکبی خاص است که به قوت، سرعت و هوشمندی ممتاز باشد.
اسامی و اوصاف این حیوان در شاهنامه فراوان است و به اعتبار رنگ، سرعت، قدرت و… به شرح زیر به کار رفته است:
1- ابرش: اسبی است که خال های سفید، مخالف رنگ اعضای بدنش، دارد.
بینداخت رستم کیانی کمند
سر ابرش آورد ناگه به بند
2- ابلق: اسب دو رنگ
به گفت و برانگیخت ابلق ز جای
تو گفتی شد آن باره پرّان همای
3- اژدها: اسب درشت اندام و قوی
سپهبد عنان اژدها را سپرد
به خشم از جهان روشنایی ببرد
4- اشقَر: اسب سرخ رنگ
بدین گونه تا برگزید اشقری
یکی باد پایی گشاده بری
5- اهریمن: اسب سرکش
چنین بود اندیشه پهلوان
که اهریمن آمد بر این جوان
6- بارکش: اسب بار بر
برانگیخت آن بارکش را زجای
سوی لشکر خویشتن کرد رای
7- بارگی: اسب قوی بارکش
بدان مرغزار اندرون بنگرید
ز هر سو همی بارگی را ندید
8- باره: اسب تیز رفتار و نیک
یکی باره پیشش به بالای او
کمندی فروهشته تا پای او
9- بالا: اسب جنیبت، اسب کتل
ببر تخت و بالا و زرینه کفش
همان تاج با کاویانی درفش
10- بور: اسب سرخ و قهوه ای
بیازید چنگال گردی به زور
بیفشارد یک دست بر پشت بور
11- پوینده: اسب دونده
چو پوینده در زابلستان رسید
سراینده در پیش دستان رسید
12 پیل: اسب بزرگ و سنگین
به آوردگه رفت چون پیل مست
یکی پیل زیر اژدهایی به دست
13- پلنگ: اسب متکبر
چمان و چران چون پلنگان به کام
نگون گشته زین و گسسته لگام
14- تازی: اسب لاغر اندام
نگون شد سر تازی و جان بداد
دل توس پر کین و سر پر ز باد
15- تکاور: اسب نجیب و خوش رفتار
عنان تکاور همی داشت نرم
همی ریخت از دیدگان آب گرم
16- تند تاز: اسب دونده ی خشمگین
همان گه پدید آمد از دشت باز
سپهبد بر انگیخت آن تند تاز
17- تیز رو: اسب تند رو
یکی تازیانه بر آن تیزرو
بزد خشم را نام بردار گو
18- چرمه: اسب خاکستری رنگ
فرستاده در پیش او باد گشت
به زیر اندرش چرمه پولاد گشت
19- خر: اسب آرام و بار بر
به رزم اندرون رخش گویی خر
است دو دست سوار از همه بتّر
20- خِنگ: اسب سفید
همان شب یکی کرّه ای زاد خنگ
برش چون برِ شیر و کوتاه لنگ
21- دیزه: اسبی است که از کاکل تا دمش خط سیاه کشیده شده است.
چماننده دیزه هنگام گرد
چراننده ی کرکس اندر نبرد
22- رخش: نام اسب رستم
یکی رخش بودش به کردار گرگ
کشیده زهار و بلند و سترگ
23 سیه: نام اسب اسفندیار
سیاوش سیه را به تندی به تاخت
به شد تنگ ذل جنگ آتش بساخت
24- سمند: اسب زرد رنگ
کمان را به زه بر به بازو فکند
سمندش بر آمد بر ابر بلند
25- شباهنگ: نام اسب بیژن
به پشت شباهنگ بر بسته تنگ
چو جنگی پلنگی گرازان به جنگ
26- شبرنگ: اسب تمام سیاه
بر انگیخت از جای شبرنگ را
بیفشرد بر نیزه بر چنگ را
27- شبدیز: اسب سیاه خسرو پرویز
بگفت و بر انگیخت شبدیز را
بداد آرمیدن دل تیز را
28- شولک: اسب تیز رو
بیفتاد زان شولک خوب رنگ
بمرد و نرست اینت فرجام جنگ
29- شیر: اسب شجاع و دلیر
چو مادرش بیند کمند سوار
چو شیر اندر آید کند کارزار
30- عقاب: اسب تیز رو
به زیر اندر آورد و کردش دوال
عقابی شده رخش با پرّ و بال
31- کشتی: اسب آب پیما
دوان باد پایان چو کشتی بر آب
سوی غرق دارند گفتی شتاب
32- کوه: اسب قوی هیکل
یکی ژنده پیل است بر پشت کوه
مگر رزم سازند یک سر گروه
33- گرگ: اسب خطرناک
یکی رخش بودش به کردار گرگ
کشیده زهار و بلند و سترگ
34- گلرنگ: نام اسب رستم
سرش تیز شد کینه و جنگ را
به آب اندر افکند گلرنگ را
35- نهنگ: اسب جنگی
چو زین برنهادش بر آهخت تنگ
بجنبید بر جای تازان نهنگ
36- نوند: اسب تیز فهم و با هوش
گراینده ی تیز پای نوند همان
شست بدخواه کردش به بند
37- هژبر: اسب زورمند
ورا دید بر تازی ای چون هژبر
همی تاخت بر دشت مانند ابر
38- همای: اسب با شکوه
بر آمد چو باد آن سران را ز جای
همان بادپایان فرّخ همای
39-هیون: اسب بزرگ
خروش تبیره برآمد ز در
هیون دلاور بر آورد پر