Press "Enter" to skip to content

قطعه‌ای از اثر جدید ناهید شمس (چاپ نشده)

0

 

یادداشت ۹۷

سحر فینگله اغلب می‌رفت توی حیاط و با عمو که فرت فرت سیگار می‌کشید مشاعره می‌کرد.
“توانا بود هر که دانا بود. عمو دال بده.”
“دراین بازار مکاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد”
“دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند”
“دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید “…
البته کرج هم آژیر قرمز داشت. تا می‌زدند می‌پریدیم توی زیر زمین، جز سحر و عمو اسدکه آن بالا توی بالکن خوش بودند. سحر هم چشم همه را دور می‌دید و می‌زد توی گوش سیگارهای عمو. بعد هم مسابقه‌ی فوت دود راه می انداختند. حلقه‌های دود می‌رفتند سمت میگ‌های دشمن و بوی توتون که به خلبان‌های دشمن می‌رسید گیج می‌شدند و هزار هوس‌شان زنده می‌شد‌. بعد هول‌هول بارشان را توی شهرهای مرزی خالی می‌کردند و می‌رفتند سروقت هوس‌های منتظر.
ناهید شمس