دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت. عاقبةالامر آن یکی علّامهٔ مصر گشت و این یکی عزیز مصر شد. پس این توانگر به چشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی: من به سلطنت رسیدم و این همچنان در مسکنت بمانده است. گفت: ای برادر، شکر نعمت باری -عزّ اسمه- همچنان افزونتر است بر من که میراث پیغامبران یافتم و تو را میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر.
من آن مورم که در پایم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردمآزاری ندارم
شیخ اجلّ #سعدی شیرازی
گلستان #باب_سوم
ارسال از: سمانه رحیمی