نویسنده و محقق؛ نازی تارقلی زاده: ادبیات کهن پارسی نمودی است از توالی زندگی، عاشقی و مرگ. گنجینه و میراثی است بی بدیل که طی قرن های متمادی راه خود را در راستای رسالتش به امروزهای ما، گشوده و جریانی ناب از عصاره ی حیات را پیش چشم ما به نمایش گذارده است. دریغ اگر قدر ندانیم.
بر آن شدم تا به قول نازنینی: ” به حد بضاعت قمقمه ام را از این چشمه ی جوشان پر کرده و رسالتم را بجای آورم.” مجموعه ی “داستان های کهن، کلیله و دمنه و مرزبان نامه” و مجوعه ی ” داستان های کهن، داستان های شاهنامه ” و نیز مجموعه ی ” زندگی زنان شاهنامه ” ماحصل این تفکر، تا به امروز بوده، که کتاب اول به طبع رسیده و دو کتاب بعدی در دست چاپ می باشند.
مجموعه ی “زندگی زنان شاهنامه ” بر خلاف معدود نسخ موجود، بی اعمال سلیقه ی شخصی، به بررسی زنان تاثیر گذار در شاهنامه می پردازد.
نخستین حضور زن در شاهنامه را با این دو نام شاهد هستیم:
“شهرناز” و “ارنواز” در روایاتی، دختران جمشید و در برخی روایات دیگر خواهران جمشید(پادشاه ایران)، ذکر شده اند.
زمانی که ضحاک مار به دوش بعد از فریب شیطان، پدر خود “مرداس” را کشته و به مقام شاهی می رسد، به مدد نارضایتی و نا آگاهی مردم ایران، حکومت و هر آنچه متعلق به جمشید است را غصب کرده، و این دو دختر زیبا و بی پناه را به ایوان خویش فرا می خواند. ددمنشانه، بی هیچ آیینی، آن دو را به همسری خویش در آورده و به آنها ره و رسم کژی و جادو می آموزد.
این روال ادامه دارد و آن دو فرزندانی برای ضحاک به دنیا می آورند، تا زمانی که فریدون به همراهی کاوه آهنگر علیه مار به دوش می خروشد و ضحاک وادار به فرار می شود.
فریدون دو خواهر را یافته و از ایشان برای یافتن ضحاک کمک می خواهد.
شهرناز و ارنواز نقشه ی ضحاک را برای فریدون شرح می دهند و در نهایت، ضحاک به دام می افتد و توسط فریدون، برای همیشه در چاهی بی انتها به بند کشیده می شود.
دختران جمشید به همسری فریدون در می آیند تا به وظیفه ی اصلی خود، طبق روال شاهنامه که همانا زاد و ولد و فزونی دودمان است، بپردازند.