Press "Enter" to skip to content

اندوه…

0

اندوه به گلو که می‌رسد، بغض می‌شود.
به سر که می‌رسد، از چشم‌ها سرازیر می‌شود.
و وقتی فراتر از بدن باشد، ما را از “زمان” جدا می‌کند.
حجم اندوه که زیاد باشد، سرریز می‌شود به بُعدِ دیگری از زمان و ما را هم با خودش می‌برد.
می‌برد به بُعد دیگری که گویی ما را آماده می‌کند تا بتوانیم با حجم اندوه کنار بیاییم.
بُعد دیگری از زمان.
مخلوطی از گذشته و مرور خاطرات و توهمِ اکنونی که اندوه و اتفاق تلخی در آن رخ نداده است.
بُعدی از زمان که ساخته‌ی ذهن است تا واقعیت را انکار کند.
همین بُعد، ما را از زمانِ اکنون جدا میکند.
گویی که وجود نداریم.
هستیم اما نیستیم!
و همین بُعد، آرام آرام ما را آماده می‌کند که برگردیم و دوباره در اکنون قرار بگیریم.
با این تفاوت که وقتی برمی‌گردیم، تواناییِ تحملِ اندوه را خواهیم داشت.

متن#پونه_مقيمی
ارسال از: پریسا گندمانی