یه روز صبح زود در رو بزنم تو رو از خواب بیدار کنم…
که هنوز شما بیدار نشده باشین
صدای بوق کارخونه ها میاد
هنوز گرگ و میشه
هنوز زندگی شروع نشده
ی روز کلهی سحر در رو بزنم
اگه سفرم خیلی طولانی شد بدون که
شبونه قطارم از ریلهای آهنی رد شده. ده دوازده تا خونهی سر کوه دیدم تو راه. خطوط برق مثل من و قطار تمام راه رو دویدن. سرم رو از پنجره بیرون کردم و شعرها و آوازهایی خوندم برای خودم و خودت. بیدار که شدم بازم شعر گفتم بازم رفتم تو خودم و گم شدم. کاریش نمیشه کرد این حال منه. نتونستم برات گردنبند بخرم اما یه سبد پر سیب آوردم. گذشتم تا بیام و به تو برسم. قرار بود تا آخر عمر دست به دست هم بدیم.این شوق تو روحمه.
هوا کمی سرده. بوی دریا. از روی پل با احتیاط رد شدم.با ثبت خاطرات میام .تمام سربالایی رو یه نفس اومد بالا.
اگه یه روز کله ی سحر در رو بزنم با صدای خواب آلودت بگی«کیه؟» موهات به هم ریخته،خواب آلود، اما خدا میدونه چقدر خوشگل به نظر میرسی عشقم.
یه روز کله ی سحر در رو بزنم و تو رو از خواب بیدار کنم وقتی که هنوز هیچ صدایی بیدار نشده.
صدای بوق کارخونه ها میاد…
متن: از قاف…