دلم گرفته ازین روزگار پرترفند
ازین زمانه بی شور و حال بی لبخند
دلم گرفته خدایا چقدر تنهایی!
چقدر شام غریبان، چقدر پا دربند
شدم پرنده ولی از تبار بی بالان
بلم نشین سواحل گریزی از اروند
دلم ترنم باران و بوی گل میخواست
دریغ قسمت من شد دلی که دل میکند
چقدر تلخ و سیاهم چقدر غم دارم
و حال امشب من شد عجیب ناخرسند
دلم گرفته چرا آسمان نمی بارد
براین کویر پرازغم دوقطره ای هرچند
گذشتهها که گذشتند و روزها رفتند
ولی هنوز دلم میدهد مرا این پند
که شاعرانه بمانم صبور و بااحساس
به جان سادگیم ساده میخورم سوگند
عکس از: بانو قهرمانی