شخصی پرسید: تخم مرغ ها را به چه قیمتی می فروشی؟
پیرمرد تخم مرغ فروش پاسخ داد: دانه ای پانصد تومان خانوم
خریدار به اوگفت: من برای شش تخم مرغ ۲۵۰۰ تومن پرداخت میکنم و یا چیزی از تو نمی خرم
پیرمرد درجواب گفت: بیا به قیمتی که می خواهی، تخم مرغ هایت را بردار. شاید این شروع خوبی برای فروش امروز من باشد، چرا که از صبح حتی یک تخم مرغ نیز نفروختم
او تخم مرغ ها را خرید و با احساسی سرشار از پیروزی از آنجا دور شد. سپس سوار ماشین گرانقیمت خود شد و به همراه دوست خود به سمت رستوران مجللی حرکت کرد.
او به همراه دوست خود، در آن رستوران هر آنچه که دوست داشتند برای خود سفارش دادند و مقدار کمی از غذاها را خورده و مقادیر فراوانی از آن را همانجا رها کردند. سپس او درخواست صورتحساب غذاهای سفارش داده خود را کرد. صورت حساب او مبلغ ۱۴۰۰۰۰ تومن بود.
او ۱۵۰۰۰۰ تومن پرداخت کرد و به صاحب رستوران گفت که باقیمانده پول را نیز نگاه دارد.
این موضوع برای مالک رستوران پیشامد کاملا عادی و متداولی به نظر می رسید اما برای پیرمرد تخم مرغ فروش بسیار دردناک بود.
نکته اینجاست:
چرا زمانیکه از فردی محتاج چیزی خریداری می نماییم، همواره خود را در جایگاه قدرت و برتری قرار می دهیم؟
و چرا نسبت به افرادی که حتی به بخشش ما نیازی نیز ندارند، بسیار بخشنده و رئوف می شویم؟
ارسال از: دکتر محمد علی نیاکویی
http://telegram.me/bavarh