سایت “هفت هنر”: یکبار هم که مرا به رستوران دعوت کرد و سغارش مرغ سه تکه داد ،داشتم از تعجب شاخ درمی آوردم و نظرم در موردش مثبت می شد که غذا را آوردند.جهان با تعجب ظرف غذارا نگاه کرد و بعد این ور آن ور ظرف و میز را پایید.پرسیدم چیزی گم کردی ؟گفت این مرغه دو تیکه س.دارم دنبال تیکه ی دیگه ش می گردم.
ولی بازهم من بیشعور مجاب نشدم و این رابه حساب دقت نظرش گذاشتم.اینبار تصمیم گرفتم به جهان جواب رد بدهم.بازهم همان پارک همیشگی قرار گذاشتیم .با وجودی که سرو دماغم را باشال حسابی باند پیچی کرده بودم باز هم سوزخشک،کارخودش را می کرد وبه سرو صورتم خشمی انداخت.
برخلاف انتظارم جهان مرابه کافی شاپ وسط پارک دعوت کرد.فکر کردم حتما روی من برای پرداخت فاکتورش حساب کرده.وقتی دیدم که بعداز چای ،هوس کاپوچینو و بعدش هم یک قهوه ترک کرد مطمئن شدم که حدسم حتمی است.توی دلم گفتم بی خیال ،تویکی هم مرا اینجور بچزان.جهنم از یک مشت پول کثیف.ولی درکمال تعجب دیدم که جهان با اعصاب راحت و لبخند و بدون جرو بحث و خون و خونریزی،هرچه که قهوه چی دستور داداز جیبش کشید بیرون وگذاشت روی پیشخوان.
نشر روشنگران. زیر چاپ. ناهید شمس