نظرات جدید دریافت شده:
39 ساله: فهمیدم ثروت آدمها به داشتههاشون هست، نه اون چیزهایی که میخواهند به دست بیاروند. اینکه همه چیز فراموش میشود. اینکه تنها حقیقت محض، درد هست و دردناک تر از تنهایی وجود ندارد. این که درک زیبایی معنای زخم رو کوچک می کند! و این که متاسفانه وقتی فکر نمی کنم راحت تر زندگی می کنم و گاهی به درخت ها حسودی می کنم که چطور می توانند تمام زمستان را بی برگ و با ریشه در زمین سرد، به امید بهار منتظر بمانند… و الان فهمیدم چقدر حرف نگفته داشتم و دارم…
26 ساله: فهمیده ام باید بگذریم از هرآنچه نمی توان ازش گذشت هیچ چیز در این دنیا ماندنی نیست پس دل نبند (دنیا=قانون بی ثباتی)
34 ساله: فهمیدم که نباید دلت رو به وجود چیزی یا کسی خوش کنی و همیشه در سخت ترین و حساس ترین لحظات خودتی و خدات.
32 ساله: به نظر من ما در یک چرخه ی شناخت هستیم ، طوری که هرچقدر که خود و اطراف خود رو می شناسیم ، به همون اندازه مجهولاتمون افزایش پیدا می کنه ، طوری من از لحاظ فهم هیچ تکونی نسبت به گذشته نخوردم?
49 ساله: فهمیدم که زندگی بیمعناست و کاری که ما میکنیم تنها اینه که سعی میکنیم معنادار جلوه بدیمش.
– فهمیده ام که نباید بگذاری حتی یک روز هم بگذرد بدون آنکه به زنت بگویی “دوستت دارم”. ۶۱ ساله
– فهمیده ام که وقتی گرسنه م نباید به سوپر مارکت بروم . ۳۸ ساله
– فهمیده ام که باز کردن پاکت شیر از طرفی که نوشته “از این قسمت باز کنید” سخت تر از طرف دیگر است. ۵۴ ساله
– فهمیده ام که هیچ وقت نباید وقتی دستت تو جیبته روی یخ راه بری. ۱۲ ساله
– فهمیده ام که می شود دو نفر دقیقا به یک چیز نگاه کنند ولی دو چیز کاملا متفاوت ببینند. ۲۰ ساله
– فهمیده ام که وقتی مامانم میگه “حالا باشه تا بعد” این یعنی “نه” . ۷ ساله
– فهمیده ام که من نمی تونم سراغ گردگیری میزی که آلبوم عکس ها روی آن است بروم و مشغول تماشای عکس ها نشوم. ۴۲ ساله
– فهمیده ام که بیش تر چیزهای که باعث نگرانی من می شوند هرگز اتفاق نمی افتند. ۶۴ ساله
– فهمیده ام که اگر عاشق انجام کاری باشم،آن را به نحو احسن انجام می دهم. ۴۸ ساله
– فهمیده ام که وقتی مامان و بابا سر هم دیگه داد می زنند ، من می ترسم . ۵ ساله
– فهمیده ام که وقتی من خیلی عجله داشته باشم ، نفر جلوی من اصلا عجله ندارد. ۲۹ ساله
– فهمیده ام که بیش ترین زمانی که به مرخصی احتیاج دارم زمانی است که از تعطیلات برگشته ام. ۳۸ ساله
– فهمیده ام که مدیریت یعنی: ایجاد یک مشکل – رفع همان مشکل و اعلام رفع مشکل به همه. ۳۴ ساله
– فهمـیده ام که اگر دنبال چیزی بروی بدست نمی آوری باید آزادش بگذاری تا به سراغت بیاید. ۲۹ ساله
– فهمـیده ام که در زندگی باید برای رسیدن به اهدافم تلاش کنم ولی نتیجه را به خواست خدا بسپارم و شکایت نکنم. ۲۹ ساله
_فهمیدم كه عاشق بودن گناه است.31ساله
– فهمیده ام هر چیز خوب در زندگی یا غیر قانونی است و یا چاق کننده. ۳۱ساله
– فهمیده ام مبارزه در زندگی برای خواسته هایت زیباست اما تنها در کنار کسانی که دوستشان داری و دوستت دارند! ۲۷ ساله
– فهمیده ام هر کسى مسئول خودش هست، هرکسى تو قبر خودش میخوابه، من باید آدم درستى باشم.۴۲ ساله
– فهمیده ام هرکس فقط و فقط به فکر خودشه، مرد واقعی اونه که همیشه و در همه حال به شریکش هم فکر کنه بی منت. ۳۵ ساله
– فهمیده ام برای بدست آوردن چیزی که تا بحال نداشتی باید بری کاری رو انجام بدی که تا بحال انجامش نداده بودی! ۳۶ ساله
– من هنوز چیزی نفهمیدم, فعلا قضیه خیلی مبهمه. ۳۴ ساله
– من هم فهمیده ام همه چی رو با هم نمیشه داشت گاهی عشق ، گاهی پول ، گاهی آرامش. 49 ساله
-من فهميدم كه آدمهارو بايد از رفتارشون شناخت نه حرفاشون،آدمها خيلي خوب فكر ميكنن،خيلي خوب حرف ميزنن ولي اصلاً خوب زندگي نميكنن. ٢٥ساله
– فهمیده ام که اغلب مردم با چنان عجله و شتابی به سوی داشتن یک “زندگی خوب” حرکت می کنند که از کنار آن رد می شوند. ۷۲ساله
ارسال متن از: بانو قهرمانی
عکس از: علیرضا