Press "Enter" to skip to content

غزلی بهاری از شیخ اجل سعدی شیرازی

0

 

برخیز که می‌رود زمستان

بگشای در سرای بستان

نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان

وین پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد ز پیش ایوان

برخیز که باد صبح نوروز

در باغچه می‌کند گل افشان

خاموشی بلبلان مشتاق

در موسم گل ندارد امکان

آواز دهل نهان نماند

در زیر گلیم و عشق پنهان

بوی گل بامداد نوروز

و آواز خوش هزاردستان

بس جامه فروخته‌ست و دستار

بس خانه که سوخته‌ست و دکان

ما را سر دوست بر کنار است

آنک سر دشمنان و سندان

چشمی که به دوست برکند دوست

بر هم ننهد ز تیرباران

سعدی چو به میوه می‌رسد دست

سهل است جفای بوستانبان

@songforlife

ارسال از: پریسا دهقانی