Press "Enter" to skip to content

‌”باغ من“

0

 

‌آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
‌ابر با آن پوستینِ سردِ نمناكش
‌باغ بی‌برگی، روز و شب تنهاست
‌با سكوتِ پاكِ غمناكش.

‌سازِ او باران‌، سرودش باد
‌جامه‌اش شولای عریانی‌ست
‌ور جز اینش جامه‌ای باید،
‌بافته بس شعله زر
‌تار پودش باد…

‌‌گو بروید یا نروید
‌هر چه در هر جا كه خواهد یا نمی‌خواهد،
‌باغبان و رهگذاری نیست
‌باغ نومیدان،
‌چشم در راه بهاری نیست

‌گر ز چشمش پرتوِ گرمی نمی‌تابد،
‌ور به رویش برگِ لبخندی نمی‌روید؛
‌باغِ بی‌برگی كه می‌گوید كه زیبا نیست؟
‌داستان از میوه‌های سر به گردون‌سایِ
‌اینك ‌خفته در تابوت پستِ خاك می‌گوید

‌باغِ بی‌برگی
خنده‌‌اش خونی‌ست اشك‌آمیز
جاودان بر اسبِ یال‌‌افشانِ زردش
‌می‌چمد در آن
‌پادشاهِ فصل‌ها،
‌ ‌ پاییز.

‌— مهدی اخوان ثالث
‌«زمستان» نشر زمان؛ چاپ اول: ۱۳۳۵

‌Solitude
‌c. 1898
‌Painting By French Painter
‌Albert Lorieux

 

اشتراک: پریسا گندمانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *