آزاده شمس: فکر نمیکنم کسی باشد که کمی در کودکی و نوجوانیاش کارتون دیده باشد و شخصیتهای ساخت کمپانی والت دیزنی در ذهنش نمانده باشد، اصلا برای بعضی از ما رویابافی و تخیل با همین شخصیتهای رنگارنگ و عجیب و غریب شکل گرفتهاست. مثلا مگر میشود صحنهای که پرندهها برای «سیندرلا» لباس میدوزند را در یاد نداشت، یا لحظهای که شاهزاده سوار بر اسب از راه میرسد و با بوسهای «زیبای خفته» را بیدار میکند غرق رویا و خیال نشد. جادوی «سفید برفی و هفت کوتوله» رنگارنگ در در جنگل و صحنه رقص دیو و دلبر مگر از یاد بردنی هستند؟ بازیهای «تام و جری» را مگر کسی فراموش میکند؛ اصلا اگر تام و جری نبود چطور نصف برنامههای کودک تلویزیون در دهه هفتاد پر میشد؟ میکی موس با آن گوشهای بزرگ، باگزبانی، دانلد داک، گوفی، مری پاپینز و هزاران کارتون دیگر مثل «گوژپشت نتردام»، «رابین هود»، «پینوکیو»، «شیرشاه»، «در جستجوی نمو» و «کارخانه اسباببازی» همه و همه بخشی از تجربه مشترکی بین آدمها در سراسر جهان هستند که برخی آن را بخشی از پروژه آمریکاییکردن جهان میدانند. اما راستش را بخواهید این آدمهای دوست داشتنی و رنگارنگ و دلربا بیشتر از هرچیزی به ما شادی و رنگ و خیال بخشیدهاند.
از چند نویسنده و اهل تئاتر و داستان پرسیدهایم که اگر میتوانستند جای یکی از شخصیتهای والت دیزنی باشند، کدام را انتخاب میکردند و چرا؟ بخشی از این گفتوگوها را در ادامه بخوانید:
?علی خدایی، داستاننویس
آن «باگزبانی» دوستداشتنی
من از بین شخصیتهایی که از کارتونهای والت دیزنی دیدهام، دوست دارم جای باگز بانی باشم، باگز بانی را خیلی دوست داشتم. هویج خوردنش، گوشهای بلندش و دندانهای بزرگش را. یادتان باشد که همیشه باگز بانی یک هویچ داشت و مشغول خوردنش بود. او خیلی شیطان و بازیگوش بود و این برای من خیلی جذاب بود. باگز بانی یک جسارت خاصی داشت، موجودات را نجات میداد و یاری میکرد. توی این شخصیت بدجنسی نبود، زیرکی بود و من را مجذوب خودش میکرد. کلا همه شخصیتهای کارتونهای والت دیزنی دوست داشتنی بودند، وقتی تور میانداختند و پراونه میگرفتند یا تور میگرفتند و ماهی میگرفتند و یا با تفنگ شلیک میکردند هیچ کس نمیمرد و همه از هم در میرفتند و تنها زیرکی و هوش بود که موفق میشد و ما همیشه دوست داریم موفق باشیم.
?کاوه میرعباسی، مترجم
دوست داشتم میکیموس باشم
من فکر میکنم اگر با معیارهای زمان بچگی خودم بخواهم از بین این شخصیتها انتخاب کنم، محبوبترین شخصیت آن زمان برایم میکیموس بود، حالا آنقدر شخصیتهای کمپانی والتدیزی زیاد شده که دیگر نمیشود همه را به یاد آورد. اما بین شخصیتهایی که ساخته خود والت دیزنی بود جز میکیموس، دانالد (donald duck) هم برای من خیلی جذاب بود.وقتی من 6، 7 سال بودم، بیش از 50 سال پیش، مجله مصور میکی موس را که به فرانسه بود میگرفتم که پرسوناژ اصلی آن میکی موس بود که با ماشین زمان به دورههای مختلف تاریخی میرفت و این براین من خیلی جذاب بود یعنی حتی بیشتر از خود کارتون، این مجله شخصیت میکی موس را برای من جذاب کرد. دانالد و عمویش هم جزو شخصیتهای مطرح آن دوران بودند. دانالد شخصیت خاصی داشت، کمی کلکباز و زیرک بود که هم آدم خوشش میآمد و هم گاهی آدم از نامردیهایش حرصش میگرفت. اما بعد بین شخصیتهای دیگری که در والت دیزنی خلق شدند، شخصیت جذابی که مذکر باشد وجود نداشت، زیبای خفته، سیندرلا و سفیدبرفی همه مونث بوند. اما اگر بین فیلمها بخواهم انتخاب کنم، پینیکیو را انتخاب میکنم.
?مهدی غبرایی، مترجم
فانتازیا، فانتازیا و فقط فانتازیا
من ممکن است همه کارتونهای والت دیزنی را ندیده باشم و نتوانم بگویم دوست دارم جای کدامیک باشم، اما بین همه آن کارتونهایی که از این کمپانی دیدهام، اما کارتون «فانتازیا» را هرگز فراموش نمیکنم، چون برمبنای موسیقی کلاسیک ساخته شده است و سالها با آن اخت بودهام و زمانی که نوار ویدئو بود بارها و بارها آن را دیدهام. من معتقدم همه آثار کارتونی والت دیزنی یک طرف است و فانتازیا یک طرف دیگر، چون بر اساس موسیقی کلاسیک ساخته شده و یک خلاقیت عجیبی در آن به کار رفته است. کلا کارتونهای والت دیزنی مثل چارلی چاپین است و انگشت بر مسائل عام بشری گذاشته است و گاهی مثل تام و جری از جنبه مضحک نگاه کرده و گاهی در میکی موس از جنبههای جدیتر و با تکنیکهای بسیار جذاب این کار را انجام داده است. فکر میکنم همین انگشت گذاشتن روی موضوعات عام مثل شیطنت، بازی و دوست داشتن و تاکید بر جنبههای مثبت انسانی راز موفقیت این کارتونهاست. خیلیها میگویند این شخصیتها جنبه منفی هم دارند، اما هیچ چیز بدی در یاد من نمانده و آنچه در ذهنم هست جنبه مثبت این شخصیتها و جنبه سرگرمکنندگی آنهاست.
ارسال: ناهید شمس