چه هوایی داشته دیشب کوچهی هنر.
من باید این هوا رو داغ تو سینه میکشیدم. اما هنوز اثرش باقیه.
فقط یه چیزی خیلی ناراحتم کرد.
بابک بیات نازنین چقدر غم داشته. چقدر خوانندهها غم تو صداشونه. چقدر غم بابک و دوستان با دلم آشناست. چقدر غم داریم???
قرار بود دل کفتر ها رو بسوزونیم؟
چقدر گله مندیم. چقدر بغض داریم.
چی شد؟ کی این حجم بالای غم به دل بینوامون هجوم آورد؟
نکنه ما ندونسته دل کفتر ها رو سوزوندیم و گذشتیم.
نکنه یک نفر دست و پای دائم زد و ما …
اما این غم دیر آشنا رو دیگه تحمل ندارم. هر روز با سیلی غم صورتمون سرخ میشه و دلمون خون.
دلم لک زده برای یه خوشی ساده. برای یه لحظه پرواز روح. حیف…
به قلم:قاف…