Press "Enter" to skip to content

برف نو، برف نو، سلام، سلام!

0


برف نو، برف نو، سلام، سلام !
بنشین، خوش نشسته یی بر بام

پاکی آوردی – ای امید سپید
همه آلوده گی ست این ایام

شنبه چون جمعه، پار چون پیرار ،
نقش هم رنگ می زند رسام

مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !

تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام …

خام سوزیم، الغرض، بدرود !
تو فرود آی، برف تازه، سلام . . . !

” جاودانه شاملو ”

ارسال از: بابک

عکس از: علیرضا