برف نو، برف نو، سلام، سلام !
بنشین، خوش نشسته یی بر بام
پاکی آوردی – ای امید سپید
همه آلوده گی ست این ایام
شنبه چون جمعه، پار چون پیرار ،
نقش هم رنگ می زند رسام
مرغ شادی به دام گاه آمد
به زمانی که برگسیخته دام
ره به هموار جای دشت افتاد
ای دریغا که بر نیاید گام !
تشنه آن جا به خاک مرگ نشست
کاتش از آب می کند پیغام !
کام ما حاصل آن زمان آمد
که طمع برگرفته ایم از کام …
خام سوزیم، الغرض، بدرود !
تو فرود آی، برف تازه، سلام . . . !
” جاودانه شاملو ”
ارسال از: بابک
عکس از: علیرضا