پریسا دهقانی: یاد این موضوع افتادم که از من پرسید تا حالا عاشق شدم یا نه، اما تو زبان انگلیسی به عاشقبودن میگن “درعشقبودن” که عجیبه و یهجورایی احساس میکنی عشق یه دریاست که توش غرق میشی یا یه شهره که توش زندگی میکنی، ولی درمورد چیزهایی مثل دوستی و عصبانیت و امید اینطوری حرف نمیزنن. فقط میتونی “در عشق” باشی. احساس کردم دلم میخواد بهش بگم با اینکه هیچوقت عاشق نبودم، میدونم چیه و میدونم مثل اینه که غرق تو یه احساس باشی و اینطوری نیست که تو رو احاطه کنه، بلکه به وجودت نفوذ میکنه. مادربزرگم حضور خدا تو همهجا رو اینطوری توصیف میکرد. وقتی تو مارپیچ افکار فرو میرفتم، هم تو مارپیچ بودم و هم جزئی از اون و من دلم میخواست بهش بگم که تصور “بودن در یک احساس” میتونست توصیفکنندهی حسی باشه که من تا قبل از این نمیتونستم توصیف کنم. میتونستم تصورش کنم، ولی نمیتونستم کلمات مناسبی برای بلند بلند توصیف کردنش پیدا کنم.
. «کسی باهات خداحافظی نمیکنه، مگه اینکه بخواد دوباره ببینَتِت.»
#زمین_بر_پشت_لاک_پشتها
#جان_گرین
ارسال عکس از: الهام پوریونس