نگاهی به اجرای نمایش”درست کار ترین قاتل دنیا” کاری از “آرمین طیب نعیمی” و “سام کهریزی” به قلم “افشین هاشمی”
علیرضا طیاری
– مگر در یک ساعت چه کار میشود کرد؟
میشود فاصلهها را تا نزدیکی مخاطب و بازیگر کم کرد.
میشود بارها و بارها با درهمآمیزی نور و سایه، لحظات نمایشی “اثرگذار” خلق کرد.
میشود کاوید، با زبانی طنز و سکوت را شکست.
میتوان با انتخابهای درست صوتی و تلفیق تصویر و حالات، برانگیزانندهی اذهان بود.
میشود خلاق بود، میشود آفرید، میشود فراموش نشد.
میتوان مرز “واقعیت تا توهم” و “خیال تا کابوس” را پاک کرد، و پای هر ابر خاکستری؛ یک چتر رنگی بست!
میشود در دل تاریکی پنجرهای گشود و با پویایی؛ پلی بین “مسافتها” و مفهوم “سقوط” زد.
حرف از طراح و کارگردان “آرمین طیب نعیمی” و “سام کهریزی” و تجربهی تازهی گروه نمایشی “رویداد” در اجرای متنی از “افشین هاشمی” است.
ورودی ساختمان قدیمی در نگاه تجسسگر یکی از پرسوناژها، با کلاه و پالتوی سیاه و عینک دودی و تیپ کاراگاهی، تنگ اما قابل عبور بود. این نگاه بازرسانه که متمم موضوع و تم کار نیز هست، به شیوهی پرفورمنس با حرکتی نمادین در بازرسی بدنی تماشاچیان ادامه مییابد.
بر این باورم تفتیش، تشویش میآورد؛ از این رو واژه “طنز” و “کمیک” برای “تجسس پیش از اجرای این نمایش”، نمیتواند تمام ظرفیت خلاق هوشمندانه اجرا را وصف کند.
کارگردان با اِشراف کافی به متن، علاوه بر جذب تمرکز تماشاچی، حین اجرا، به قبل و حتی بعد از زمان نمایش اندیشیده و کوشیده و گاها در جلب داوری مخاطب و جذب این داوری به بدنه کار موفق هم بوده است.
از روایتی مینویسم که در آن یک قاتلْنمای حرفهای، با قصد و غرض؛ کلام و زبانی پیچیده به طنز و هجو و اغراق، به مرور قتلی است که قرار است در طول نمایش اتفاق بیافتد.
واگویه چگونگی قتل به بهانهی درخواست کمک قاتل از حاضرین و ناظرین نمایش دروغین اما هولناک “کشتن نویسنده بزرگ”؛ ترفندی است که به قلم “افشین هاشمی” خوش نشسته است و با ارادهی کارگردان، “قاتل حرفهای” زبان گشوده به ناگفتنیها و نانوشتنیهایی که در آنات کار یکی پس از دیگری، در شکلی نو و کمتر دیده شده، با بهره از پردهی سیاه و نورهای رنگی از متن نمایش و روایت، “تعمیق” و “تعلیق” حتی “تاویل” میآفریند!
درنگی جایز از جنس “تعمیق” که:
“- آیا زمانه به کار قربانی کردن ارزشهای انسانی، مُجمل در قباحت نازلترین اعمال حیوانی است؛ که ردِ سرخِ خونش را هر روز صبح میتوان در صفحه حوادث روزنامهها از قتل نفس تا مقاتلهی زنجیرهای پی گرفت؟”
“تعلیق” از این بابت که:
“- به راستی سربه نیست شدن کالبد فیزیکی صاحب اندیشه در نوری یاقوتی؛ و بازداشتن قلبش از طپش؛ به خاموشی زبان و بستن چشم و گرفتن صدایش منتهی میشود؟”
– قطعا نه!
و اما “تاویل” در هوشمندی مخاطب رصد میشود و فرافکنی بازی و متن و این پرسش که شگفتا:
“- این چگونه جهانی است که کشتن و فرآیند قتل، نه تنها باورْپذیر که در نگاهی سیستماتیک و شرمْگریز؛ پیچیده و ممکن میشود؟”
“درستکارترین قاتل دنیا” در پوششی القایی، چند شخصیت سایهوار را در بطن خود جای داده، که حاشیههای نمایش را علاوه بر متن ارزشمند میکند، لحظات نمایشی موثری نظیر:
– همراهی قاتل با دستفروش “بنگی” که گویا رانندگی نیز شغل دوم اوست. ایجاد تصور حرکت در حین رانندگی با تکانهها و تصویر سایه کاکتوسی که دایم در پسزمینه از سویی به سویی میرود و طی مسیر و عبور را باروپذیر میکند.
– بازسازی ارجاع قتل و تکمیل پرونده مقتول، که با حضور تنها پرسوناژ زن نمایش، البته با تمهید کلاهگیس و کشیدگی صدای آکتور مرد امکانپذیر بوده و مرتبت رابطهای که شان نزول را بی منزلت از دامنهی عدالت به دامن لکاته میبرد و حاشا نگفتنی…
– ارجاع خرید کتاب و چانه زنیهای قاتل حرفهای که بعدها مشخص میشود، کتاب مقتولش را میخواسته بخرد و این که علت گرانی کتاب، معدومیت مهندسی شدهی نویسندهاش در بطن نمایش خواهد بود. و چه گرانی موجهای با پشتوانهای سرخگون و جوهر قرمزی که میخواهد واژه ایمن را با ایمان نه به گزافه بنویسد.
– صحنههای درگیری و پایکوبی با رلهی تصویری، و تیترهای سایه وار که نقل از فلاسفه و اما آمیخته به هپرورت در افلاس و نئشهگی و خماری کتابفروش بنگی در دیالوگها و منولوگها.
“درستکارترین قاتل دنیا” با هوشمندی کارگردان و عوامل صحنه توانست مخاطب هوشمند خود را بر جایگاه نگه دارد، و در عین حال پاسخگوی آن دسته از مخاطبان که به قصد سرگرمی آمدند نیز باشد؛ و این خود اقبالی است که بتوان تئاتر را میان مردم و نسلهای جوان برد.
اما به گمان نگارنده مهمترین دستآورد این تجربهی نمایشی، “نوآوری” در “ارایه” و “پرداخت” با استفاده از تمهیدات صحنه همچون “نور” و “سایه” و گاها “صدا” بوده.
و البته به خلاقیت در اجرای تعاملی اثر، که بازرسی بدنی در بدو ورود و تجسس حاضران را در بر دارد نیز باید اشاره کرد.
بایسته است به اراده بانیان این اجرا درود فرستاد و به عوامل آن خسته نباشید گفت:
بهرام نوری و برنا انصاری (صدا)، امید مهدی صفت و سینا ناظمی(گروه کارگردانی)، فروغ نوروزی (دستیار کارگردان و منشی صحنه)، علی ثابت قدم (مدیر صحنه)، علیرضا رفیق و آریان رفیعیان (دستیاران صحنه)، مجید ادراکی (طراح گریم)، آرمان تجددی (اجرای دکور و تکنسین نور)، شهاب حسن زاده و یاسمن فرهادیان (ساخت ماسک)، حامد کریمیپور و عارف محمد زاده (عکاسان)، سیامک حسین پور و مهدی پور خانی (روابط عمومی) و دیگر یاریگران؛ مریم فلاحتی،هانا شکوری، یزدان یوسفی و البته مسعود بدرطالعی.
سر آخر؛ به جرات میتوانم بگویم دستکم در شب آخر اجرا، “توقف اثرگذاری در مدت اجرا” حتی برای کشیدن یک خمیازه، رصد نشد! این مهم یعنی نبض تماشاچی را میتوان گرفت؛ با آن تاخت و البته بازی را نباخت!
هفدهم مرداد 95