پاييز با سرانگشتانِ زرد نيم سوخته با سيگار برگش،
از راه مي رسيد.
كولي باد و لولي و لكّات
با چتر و چكمه و عينك دودي
پيپ و عصا و ارز يهودي
تا پشت درب سفارت مي لوليد
–
زنگ مدرسه
انبوه كودكان خاكي را،
با آن تفنگ هاي چوبي، در كوچه باغ ها
خلع سلاح مي كرد!
–
در آسمان دوديِ پاييز
آتش زبانه زد
فوجي كلاغ، پرواز كورش را، به يك اسكادران
از هواپيماهاي دشمن داد
ريال جايش را به دلار
و من جايم را توي صف نان
به تو!
–
غروب غم انگيزي است
هيزم ارز ميسوزد
ريال كوچولوي من، علوفه وار
به معدهي دلار ميرود!
–
با پنج دلار
تنها ميشود شبح يك ساندويج لاغر را
گاز زد
با هفت دلار، يك فيلم وسترن ديد
با دوازده دلار
كارت پستالِ يك اسكناس ده هزارريالي را
خريد
با چهارده دلار، يك قسم راست خورد!
با چند دلار بيشتر، جشن گرفت.
با چند سِنت، ميشود ُمرد!
با چند فشنگ، ميشود زنده ماند؟
– تا آخرين فشنگ…
آه، اي تفنگ هاي چوبي، در كوچه باغ ها!
محمود طیاری / رشت- اسفند 66
“به گمانم، طياري، به انديشه اي تئوريزه و سخته، در باب شعر رسيده است: وقتي نيما اسطوره شهر را در (پادشاه فتح) ميسرايد، و يا آتشي (ظهور) را و شفيعي (حلاج) را و يا سپانلو در شعر خانم زمان، طياري نيز از پس اين عرضه داشتها و ميراث، در خود آن توان را مي بيند كه تاثر شاعرانه اش را، از شهر، در شعر ”دلار” ترسيم كند:
(پاييز با سرانگشتانِ زرد نيم سوخته / با سيگار برگش/ از راه مي رسيد / كولي باد و لولي و لكات / با چتر و چكمه و عينك دودي / پيپ و عصا و ارز يهودي / تا پشت درب سفارت مي لوليد.)- شعر دلار ص 21-22.”
نقد ساختاری کتاب شعر نارنجستان. محمد حسن شکوری: استاد ادبیات دانشگاه شرق گیلان – تنکابن