Posts published in “مکث”
دراین زندگی ازهمه چیز می توان چشم پوشید. چشم پوشیدن، فریبنده ترین طریق از دست دادن است، همه چیزمگر یک چیز. آنچه می خواهم به شما بگویم، گفته مادر بزرگم است. زنی بود روستایی، تنها زن باسواد دهکده اش. درتمام عمر بدبختی به سرش باریده بود. یک روز ازاو پرسیدم: مامان بزرگ چه چیزی درزندگی ازهمه مهم تر است؟ جوابش رافراموش نکرده…
بابا لنگ دراز عزیزم بعضی آدم ها را نميشود داشت فقط ميشود يک جور خاصی دوستشان داشت بعضی آدم ها اصلا برای اين نيستند که برای تو باشند يا تو برای آن ها … اصلا به آخرش فکر نمی کنی آنها برای اينند که دوستشان بداری آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق ! يک جور خاصی دوست داشتن که…
ﺗﻜﺎﻣﻞ ﭘﺪﻳﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻭ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺍﺳﺖ. ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻭﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺷﻜﻞ ﻳﻚ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺪﻧﻴﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪﻥ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﺳﺎﻝ ﻃﻮﻝ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺣﻴﻮﺍﻧﻲ ﺭﺍ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ. ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺍﺣﻞ ﺑﻪ ﺷﻜﻠﻲ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻃﻲ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﻫﻴﭻ ﺗﻼﺵ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺭﺩ…
برای هر کدام از ما روزی، در سنی و به شکلی خاص اتفاق می افتد، زندگی دعوتمان می کند به یک چالش و از آن به بعد دیگر نمی توانیم آن آدم سابق باشیم… آرامش خیال میرود، جایش را فشار و ترس و تقلا میگیرد… انگار دستی با بی رحمی درون دنیایی ناشناخته پرتت می کند… چالش هر کس بر طبق نقطه…
◽️بعد از اینکه علی بیرانوند مسیر توپ رونالدو را درست تشخیص داد و توپ در میان دستانش آرام گرفت، پنج ثانیه روی زمین دراز کشید. درست مثل مادری که نوزادش را در آغوش میگیرد توپ را به سینه فشرد و چشمانش را بست. این لحظات برای ما که با تمام توان فریاد شادی سر میدادیم پنج ثانیه گذشت، اما برای بیرانوند…
کمکم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. اینکه عشق تکیهکردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، عهد و پیمان معنی نمیدهند. و شکستهایت را خواهی پذیرفت سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه و یاد میگیری که…
مهم ترین چیز در روابط انسان ها گفتگو است، اما مردم دیگر با هم حرف نمی زنند، به هم گوش نمی کنند . آنها سینما می روند، تلویزیون تماشا می کنند، به رادیو گوش می دهند، کتاب می خوانند، پست های روی اینترنت را به روز می کنند، اما تقریبا هرگزبا هم صحبت نمی کنند. اگر بنا داریم دنیا را تغییر…
هر آدمی یک متن است، یک قصه، و مانند هر قصهای در دستان خوانندهاش جان میگیرد. متنها تا زمانی که خوانده میشوند زندهاند، زیرا با هر بار خواندن به فهم دوبارهای درآمده، گویی از نو نوشته میشوند. آنچه خوانده نمیشود میمیرد، مثل خیلی از سرتاقچهایهای مقدسِ ناخوانده که هیچجای زندگی اهالی خانه را پر نکردهاند جز همان سر تاقچه را، شدهاند حجمی…
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود … مرد سالخورده ای از آنجا می گذشت او را دید و متوجه حال پریشانش شد و کنارش نشست مرد جوان بی اختیار گفت: عجیب آشفته ام و همه چیز در زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این…
رفیق ! تو فکر می کنی اگر بیایی خارج، حالت خوب می شود؟ به والله قسم نه! نمی شود. من اینقدر ایرانی حال خراب در همین خارج دیده ام که نگو و نپرس. آنها حال خرابشان را با خود به همه جا می برند؛ آنها دلشوره ها و ترس ها و اضطراب ها و بکن ها و نکن ها و بگیرها…
وقتی جوان بودم قایق سواری را خیلی دوست داشتم یک قایق کوچک هم داشتم که با آن در دریاچه قایق سواری می کردم و ساعت های زیادی را آن جا در تنهایی می گذراندم . روزی بدون آن که به چیزی خاصی فکر کنم نشستم و چشم هایم را بستم .شب ,خیلی قشنگی بود. در همین زمان قایق دیگری به قایق…
آدمهایی که سر وقت در برابر احساس ها و رفتارها عکس العمل نشان می دهند به موقع محبت می کنند و به موقع گله و شکایت … یاد بگیریم که در برابر ترس، ناکامی نگرانی ،خشم و دلخوری … سکوت نکنیم و پنهان کردن احساسات یا به اصطلاح “در خودمان ریختنشان” را دور بریزیم … اگر انسان را به زمین تشبیه کنیم…
وقتی حال خوب و بدت وابسته به رفتار دیگران شود کمکم مومیایی خواهی شد. اگر منتظر بنشینی تا کسی پیدا شود و تو را خوشبخت کند و به خواسته هایت برساند مومیایی می شوی. وقتی ازدواج برایت مهمتر از استقلال مالی می شود و منتظری تا مردی بیاید و تو را به هرچه که نداری برساند یعنی مومیایی هستی. وقتی خواستههای…
اگر انسانها تا ابد زندگی میکردند، اگر پیر نمیشدند، اگر بدون مردن، همیشه سالم در این جهان زندگی میکردند، خیال میکنی هرگز به خود زحمت فکرکردن به چیزهایی را میدادند که الان ذهن شان را مشغول کرده؟ منظورم این است که ما دربارهٔ همه چیز فکر میکنیم، تقریباً همه چیز، فلسفه، روانشناسی، منطق، دین، ادبیات … فکر میکنم اگر چیزی به نام…
ساعت دوازده شب است. او مولانا می خواند و من رمان ورق می زنم. سرش را از روی کتاب بلند می کند و می گوید:« گرسنه ام. نیمرو بخوریم؟…» می خندم که بخوریم اما تو درست کن. بلند می شود می رود سمت آشپزخانه. همانطوری که روغن را از توی کابینت برمی دارد و توی ماهی تابه می ریزد، می گوید:…
تمام بیماریهای انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماریها را در وجودمان تولید میکنند : تیروئید: وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمیشود! سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است! ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است! بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است! سر درد: به دلیل انتقاد…
ارسال از: پریسا گندمانی
سعی کنید زندگی را بدون ثبت وقت تصور کنید. احتمالا نمی توانید. شما ماه، سال و روزهای هفته را میشناسید. ساعتی روی دیوار یا داشبورد ماشین تان هست. جدول زمانی، تقویم و ساعتی برای شام یا فیلم. با این حال، همه در اطراف شما نسبت به ثبت وقت بیتوجه اند. پرنده ها دیرشان نمی شود. هیچ سگی ساعتش را نگاه نمی کند.…
رك يا FRANK به معناى ابراز نظر شخصى در مورد مسائلى است كه مربوط به خود ما ميشود مثلا من بستنى دوست ندارم اين موضوع رو به صراحت بازگو ميكنم يا دوستى از من ميپرسد مياى بريم بيرون؟ براحتى ميگويم نه الان حوصله ندارم …اين ميشه نظر شخصى من در مورد خود من و اما رود يا RUDE به معناى گستاخى…
گروهی کودن شادمان را تصور کن که مشغول کارند، در فضای باز آجر جا به جا میکنند. به محض آنکه همهی آجرها را در یک گوشه زمین رو هم چیدند، شروع میکنند به بردن آنها در گوشهی دیگر زمین. این کار بیوقفه ادامه مییابد و هر روز سال آنها مشغول همین کارند. یک روز یکی از آنها میایستد و از خود میپرسد…
درحالی که روزمان را سپری میکنیم باید به تناوب درنگ کنیم و دربارهی این حقیقت تامل کنیم که ما همیشه زنده نخواهیم بود و از این رو ممکن است امروز آخرین روز زندگیمان باشد. چنین تاملی به جای آن که ما را به لذت گرایی سوق دهد، بر آن میدارد که قدردان فرصت زندگی باشیم و از این که زندهایم و میتوانیم…
در دنیا هیچ چیز ناراحت کنندهتر از نگران استطاعتِ مالی بودن نیست …! من از آنهایی که پول را حقیر میشمرند خیلی بدم می آید، اینها یا ریاکارند یا احمق …! پول مثل حس ششم میماند که اگر نباشد آن پنج حس دیگر هیچ سودی ندارند …! این را هم میشنوی که میگویند فقر بهترین انگیزهی هنرمند است، اینها نیش فقر را…
چند وقتي ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم اون وسط مسط ها هي صفحه ي گوشيم روشن خاموش ميشد.. حرفاش ميومد رو صفحم.. ميديدم داره گله مي كنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتي حالش خوب نيست اصلا نميشه…
نمیدانم تا حالا برهای که ترسیده باشد را دیده اید یا نه. سال ها پیش، من یکیشان را دیدم. رفته بودیم سر قنات پشت جاده اصلی که دبههایمان را پر از آبِ معدنی کنیم. من صورتم را گرفته بودم زیر قطرات خنکی که از رخنه توی کوه بیرون می زد و چشمهایم را از زور آفتاب بسته بودم. از نزدیکیهایمان، صدای زنگوله…
آن دم و لحظه ای که خودت را در درون یک الگوی ذهنی منفی و شرطی شده احساس میکنی، دست به هرکارمثبت و سازنده ای بزن تا از درون این «تله ذهنی» آزاد بشوی. برای اینکه بتوانید قفس یک فکردردناک و تولید کننده غصه و یاس و درماندگی را بشکنید و به فضای بی نهایت بیرون از آن (این لحظه )…
هفتم فروردین 1397
فرض کنید دو دوست یکی متولد اول فروردین باشد و دومی 29 اسفند . فاصله جشن تولد این دو نفر یکسال کامل است . درست 365 روز . یعنی دورترین فاصله ممکن بین دو جشن تولد . اما اگر دقیق نگاه کنیم این فاصله در عین حالی که بسیار دور به نظر می رسد ، نزدیک ترین فاصله ممکن است . از…
هر سال همين است، دم عيد كه مى شود كلى تصميم مى گيريم. تصميم مى گيريم مهربان تر باشيم، آدم تر باشيم، صادق تر باشيم، بيشتر كتاب بخوانيم، كمتر غر بزنيم، غيبت نكنيم، هواى پدر و مادر و دوستانمان را داشته باشيم و.. همه چيز خوب است، همه چيز تا ٣١ فروردين خوب است و هنوز تبريك مى شنوى و لبخندهاى از…
لازم است گاهی از خانه بیرون بیایی و خوب فکر کنی ببینی باز هم میخواهی به آن خانه برگردی یا نه؟ لازم است گاهی از ساختمان اداره بیرون بیایی، فکر کنی که چه قدر شبیه آرزوهای نوجوانیت است؟ لازم است گاهی درختی، گلی را آب بدهی، حیوانی را نوازش کنی، غذا بدهی ببینی هنوز از طبیعت چیزی در وجودت هست یا نه؟…
براي آنان كه بايد، شبيه جايي باشيد، تا در شما آرام بگيرند، به چيزي فكر نكنند، نفس تازه كنند. جاي دنج يار باشيد و رفيق خوب. شبيه بالكني باشيد كه تنها نقطه اي از خانه است كه مي شود در آن نشست و ماه را ديد،شبيه آن نيمكتي باشيد كه در انتهاي پارك زير درخت شاهتوت سايه اي بزرگ دارد و…
بی سوادی دوگونه است: ?بی سوادی سیاه : شکلی از بی سوادی است که در نخستین نگاه، دیده می شود اینکه چه کسی نمیتواند اسم خود را روی برگهی کاغذ بنویسد یا تابلوی یک خیابان را بخواند ارزانترین نوع بی سوادی است، که میتوان با آن مبارزه کرد اما موضوع هراسناک ?بی سوادی سفید است : کسانی که در ظاهر توانایی خواندن…
باید به کودکان آموخت که جهان بی باتوم و گلوله زیباتر است! باید به فکر ساختن یک بادبادک بود! هنوز هم با مُشتی نخ و کمی کاغذ میشود به گیسِ طلای خورشید رسید! کودکی که با مسلسل بازی کند، جهان را نجات نخواهد داد … اوریانا فالاچی یک مرد ارسال از: بانو قهرمانی
” تلویزیون ” هم معلم است، هم دوست و همبازی، هم دلقک، هم لولو . . . وقتی که چند نفر دور هم جمع می شوند، تنبلی شان می آید به مغزشان فشار بیاورند و موضوعی را برای صحبت پیدا کنند. تلویزیون این مشکل را حل کرده ؛ همه به تلویزیون زل می زنند و حرفی نمی زنند. اگر هم حرفی بزنن…
دنیای رنگارنگ مهرآسا، همدلی یک کودک با کودکان زلزله زده در کرمانشاه (همراه لینک عضویت در کانال این کودک هنرمند نوعدوست)
0مهرآسا: در زلزله ی کرمانشاه خیلی از مردم بی خانمان شدند خیلی از کودکان معصوم وپاکدل یتیم شدند خیلی از حیوانات هم کشته شدند پاییز امسال یکی از تلخ ترین وغم انگیزترین پاییزها بود برایم دلم میخواهد برای این کودکان پاکدل لبخند بوجود بیاورم دلم میخواهد دلشان را خوش کنم تا از این غم و اندوهی که دارند دربیایند هرچند که در…
ارسال از: سولماز محمدخانی
کی نوستالژی رو دوست نداره! قدیما یه دوربین عکاسی با نگاتیو 12 یا 24 تایی داشتیم. اگه خیلی اعیون بودیم 36 تایی. با این حال این نگاتیو مدتها توی دوربین می موند تا همه جمع بشن، مناسبتی بشه، تا کاملا مصرف بشه. تازه بعدش کلی استرس چاپ داشتیم. بعضی دوربینا خودش شمارنده داشت اما امان از اون دوربینایی که مجهز نبودن…
١- من در سى و دو سالگى اميد به زندگى را از آن خانم ِمارىِ هفتاد و شش ساله ياد گرفتم. يك خانم پير فرانسوى كه با قلب بيمار و هزار مريضى و مشغله، هفته اى يك بار با قطار به شهر مجاور مى رفت تا نقاشى روى چوب را ياد بگيرد. من بارها او را همراهى كردم. مى خواستم با…
ادمهايي كه الكي و تكراري حالتان را مي پرسند كه آخرِ تلفن ادرس فلان جا و تلفن فلان دوست را مي گيرند و خلاصه دليل الو گفتنشان خودِ خودت نيستي هم هستند اما من عاشق آنهايي هستم كه شايد ماهي يكبار اسمشان روي موبايلت مي افتد! اما وقتي اسمش را روي صفحه تلفنت مي بيني ، خيالت از زندگي جمع مي…
خانه تکانی یک رسم اسفندی کاملا زنانه است… رسمی که زن ها خودشان اجرایش می کنند… به روش های منحصر به فرد خودشان… برای کیف هایی که چند وقتیست ته کمدشان خاک خورده و دیگر دوستشان ندارند و گذاشته اند در خانه تکانی از دستشان خلاص شوند… برای جعبه هایی که هر وقت حوصله نداشته اند جایی برایشان پیدا کنند هلشان داده…
تازگی ها … هروقت از دیگران می رنجم، یا حتی نگرانم، که چه قضاوت هایی پشتِ پرده ی تظاهرشان ، برایم می کنند؛ چشمانم را می بندم … و این قسمت از جمله ی معروف ” دیل کارنگی ” را در ذهنم مرور می کنم؛ ” دیگران به اندازه ی سردردشان حتی، به مردنِ من و تو اهمیت نمی دهند … ”…
امروز پیامی از دوستی که در بازار وسایل دکوری فعالیت میکند، دریافت کردم. عکس چند کتاب حجیم لاتین و یک سوال؛ «اگه گفتی اینا چیه؟» اولش فکر کردم قصد شوخی دارد. خواستم چیزی بنویسم که نوشت: این کتابها کتاب دکوریاند. جنسشان از MDF و مقواست. یک کانتینر از چین آورده بودم، روی هوا رفت! بله. درست متوجه شدید. آن کتابها واقعاً…
خوبی؟ از آن سوال های مبهم است. یعنی از آن سوال هایی که خیلی مهم است چه کسی آن را بپرسد. مثلا زیور خانوم، زنِ حسن آقای بقال، وقتی از آدم می پرسد خوبی؟ برایش مهم نیست تو خوبی یا نه. فقط می خواهد چند لحظه تو را معطل کند که حسابی وراندازت کند تا فردا شب که با صغری خانوم مشغول…
ارسال از: بانو قهرمانی
یک حقیقت ساده وجود دارد که اکثریت جامعه ی انسانی یا از آن بی خبرند و یا به آن اهمیت نمی دهند، از نقطه نظر اینکه به دلایلی رنگارنگ، از محاکمه و آزار خود احساس آرامش و گاها امنیت می کنند. اگر بخواهم صادق باشم، همه ی ما به نوعی اسیر در گذشته ی خود هستیم و زنجیر های نامرئی گردن…
آیا شما یک “منتظر” همیشگی هستید؟ چه مدت از زندگی خود را به انتظار کشیدن می گذرانید؟ انتظار برای تعطیلات بعدی، شغل بهتر، بزرگ شدن بچه ها، یک رابطه پرمعنا، موفقیت، پولدار شدن، مهم شدن یا روشن بین شدن. چندان نامتعارف نیست که اشخاص همه عمر را به انتظار شروع زندگی سپری کنند. انتظار، یک حالت ذهنی ست و در اصل به…
when you can't sleep at night It's because you're awake in someone else's dream
چهار نکته که هر ایرانی باید به فرزندانش بیاموزد 1⃣ اینکه هخامنشیان امپراطوری ستایش برانگیز و فاتحی داشته اند گرچه لذت بخش است اما به «گذشته» تعلق دارد. به پشت سر. امروز کجای دنیا ایستاده ایم؟ تا چه اندازه در دنیا تاثیرگذاریم؟ 2⃣ اینکه کوروش انسان بزرگ و بخشنده ای بود و به ادیان مختلف احترام می گذاشت دقیقاً چه ارتباطی به…
شب جمعه بود. هوای سردِ شبانهی تبریز را با رفیقی قدمزنان از پل قاری تا زیر پل توانیر رفتیم. بحثمان را نمیشد ناتمام رها کنیم. ساعت ۱۰:۳۴ سوار تاکسی شدم تا برگردم. چند متر جلوتر…….مسافر صندلی جلو پیاده شد و زنی میانسال و چادری جای او نشست. با موبایل حرف میزد. چند کلمهای حرف زد و قطع کرد. گفت: «الان کارم…
ارسال از: بابک
این من هستم در راه بازگشت به خانه بعد از شرکت در آزمون بازیگری در فیلم «کینگ کنگ» که به من گفته شد برای بازی در این فیلم بیش از اندازه « زشت» هستم. این یک لحظهی سرنوشت ساز برای من بود. این نظر بیرحمانه میتوانست رؤیاهایم برای بازیگر شدن را نابود کند . و یا اینکه من را وادار کند که…
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از ناامیدی های تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههایشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوسها دویدند، به پیش بینیهای هواشناسی با دقت…
برای مردم تفکر همچون باری طاقت فرساست؛ بنابراین همان قدری که کار حرفه یی شان ایجاب میکند میاندیشند و همانقدری که برای تفریحاتِ مختلفشان لازم است و نیز برای گفتگو و بازی ؛ چنانکه ازین رو باید طوری ترتیب داده شوند که آنها بتوانند با حداقل اندیشهی ممکن کارشان را پیش ببرند ولی اگر در اوقات فراغتشان چنین تسهیلاتی نداشته باشند به…