زنی به نام رویا به دیدارم آمد زنی که به دامنههای ماهور میرقصید همیشه به دامنههای ماهور دیده بودمش، با گیسوان بلند برهنه که باد میگشودشان به زمانی که هیچ سری گیسوی برهنهای به خاطر نمیآورد...
… و مرد قصه به یک اتفاق دعوت بود به کشف راز شب و شبچراغ دعوت بود به شب نشینی ابر و ستاره و مهتاب به هم نشینی بی چلچراغ دعوت بود نشست برگ شقایق به روی دستانش نگاه خسته به یک چای داغ دعوت بود عبور باد خبرچین به جاده می افتاد تبر به قطع درختان باغ دعوت بود درست قبل…
سالها بعد قهرمان فیلم کسی نیست که شهری را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد...
وقتی نخستینبار درباره هنرِ «نیکسِن» یا هیچکارینکردن در یک مجله هلندی خواندم، به سرعت عاشق این ایده شدم.
دو سال قبل بود و آنموقع من مادر ۳ بچه کوچک بودم که تقریباً تا بچهها صبحانه را بخورند و به مدرسه بروند دیوانه میشدم.
مفهوم هیچکارینکردن برایم بسیار جذاب جلوه کرد، اما درعینحال ناممکن به نظر میرسید. هرزمانیکه به خودم اجازه نشستن میدادم، حس میکردم خانه شروع به صحبت کردن میکند. خودآگاه من فریاد میزد: «بلندشو کاری انجام بده، بلند شو آشپزخانه را تمیز کن، بلند شو کتابهای بچهها را مرتب کن.»
صدای پای کسی پشتِ سر نمیآید نباش منتظر از او خبر نمیآید
[ متاسفانه باز هم مدیریت این بحران نیز بر عهده مردم است !!! هفته اول تیرماه، هفته صرفه جویی در مصرف آب می باشد ]
یکی را از مشایخ طریقت که به وصف عشق موصوف بود گفتند ای شیخ "لذت عاشق" در چه وقت است گفت:
شهزاده شیرین من! برخیز امروز روز توست، جادو باش!
پشتتان به زیباییتان گرم است. برای شبهای سخت پاییز روی موهای بلند خودتان حساب کردهاید. خوب میدانید سیاهی در هیبت شما ترجمهی دیگری پیدا میکند. اصلا این شمایید که تعیین میکنید، که من هر شب با چه آهنگی، سرِ فردایم را گوش تا گوش ببرّم. انتخاب زبری یا نرمی پوست غم، یا طیف رنگی دلتنگی با شماست. کافی است فقط کمی نور اتاقتان را کم کنید، تا ببینید چگونه خوانندههای زنده یا مرده، با بهترین ترانههایشان قربان صدقهی شما میروند. روزی که شما با لبهای سرختان از آبی بودن عشق حرف زدید روز جهانی شعر شد. شمایید که ترس و عشق و درد و امید و بغض و مرگ را زنده نگه میدارید.
در انتظار تـو، تا كی سحر شماره كنم؟
? ? تاثیر کلاس ششم در سرنوشت یک ملت❗️
[ از مجموعه " گرگ و میش " ]
هر تکّه از تهران گویی شخصیتی شبه انسانی دارد. انگار بیست و چند زن و مرد کنار هم یک چیدمان انسانی ساختهاند که نامش تهران است. از آن بالا نیاوران یک مرد ثروتمند کراواتی است، کت و شلوار فرانسوی بر تنش سفارشی دوخته شده روی مبل چرمی لم داده، پشت سرش حرفها زیاد است ولی او با پول دهانها را میبندد. سعادتآباد تازه به دوران رسیده است، تلاش زیادی کرده تا گران بخرد و بپوشد ولی از راه رفتنش پیداست اصالت ندارد. چشمهایش دو دو میزند، نگران انتقام کسی است که هیچ کس نمیداند کیست جز خودش. ولنجک زن ماتیک زده یی است که پالتو پوست تنش است، دو معشوق دارد، او پا روی پا انداخته با کفش فندی و سیگار مارلبرو گُلد از پنجره پنتهاوسش به نقطه یی نا معلوم نگاه میکند. شوش مرد معتادی است که متجاهر مینامندش. افسریه مرد میانسالِ دو شغله است، آریاشهر زن کارمندی است که تاب زندگی خسته کننده متاهلی را نداشته و روی پای خودش ایستاده، تهرانپارس مرد متوسط وا مانده یی است که صورتش هنوز با سیلی سرخ است، شهرک غرب کارخانهدار و سیاستمدار است، از سرتاپای او دروغ و چپاول می بارد، بیتفاوت به فقر خزنده یی است که سرش از خزانه پیداست روی راک چِیرش کنیاک مینوشد. یافتآباد پیک موتوری است، گیشا دختر رویا پرداز تهران است، امیرآباد پسر لیسانسی است که به حشیش پناه برده، خیابان ولیعصر از میدان ولیعصر تا راه آهن بیوه تنهاست، از میدان ونک تا تجریش پا اندازِ شبهای تهران، منیریه زنِ هنوز عاشقی است که خوشنویسی میکند، مجیدیه پسر فیلسوف مسلک یه لا قبا، میدان هفت تیر مرد تنهای شب است و اکباتان پسر گیتار به دوشی است که کنار ایستگاههای مترو پینک فلوید مینوازد. میرداماد دلال بورس است. فرمانیه پدرسالارِ ثروتمندی که فرزندانش را منتظر تقسیم ارث گذاشته، چیتگر زنی است که چایش همیشه یخ میکند، لب نزده. یوسف آباد هم مردی است که همیشه روی مبل میخوابد. حکیمیه سرهنگ پاسداری است نگرانِ دختر نوجوانش. کهریزک پیرمردی است که فراموشی دارد. ستّارخان زن تنهایی است که تا دیر وقت حافظ میخواند. تقاطع گاندی و جردن بوسه تابستانیِ شاهرخ و سمیه است که جاودانه شده. آه از دَروس زن زیبای پیانیستی که سمفونی شماره نُه بتهوون مینوازد موهایش غرق عطرِ آمواژ آنِر....
من نمیخواهم بوسه را بفروشند، خون را بفروشند، و نسیم خریداری شود و باد را به اجاره دهند.
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است
این مردم گاهی در تنهاییِ خود از تشنگی سخن میگویند، نگراناند حق دارند.
مرا حرفه یی دیگر نیست جز آنکه دوستت بدارم و روزی که از مواهب من بی نیاز شوی و دیگر نامه های مرا نپذیری کار و حرفه ام را از دست خواهم داد...
فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس میکند فریب خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافتهی «مولد» بخشش نشانهی قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان میآورد و آن را تقویت میکند.
✍️یادداشتی به بهانه کشته شدن "بابک خرمدین"، کارگردان سینما، بدست پدر
شعر و صدا: الهام پوریونس
وابسته اش شده دلم از نوع دیگری آری به عشق مایلم از نوع دیگری
متاسفانه همین حالا که باشادمانی بسیار متن زیر را مینوشتم با خبر شدم در یکی از روستاهای اطراف در بحبوحه امتحانات گوشی مشترک ۳ خواهر و برادر از دست رفته و حالا اینها ناچارند حضوری امتحان بدهند !
اجرایی شنیدنی از هنرمند نوپرداز مهدی دربانی، کارشناس تئاتر، بازیگر رادیو و تئاتر و دکلماتور و نریشن گو
به نظر می رسد مهدی دربانی تلاش موفقی دارد تا بخش مهمی از تجربیات تئاتری خود را نوآورانه به اجراهای صوتی تجربی خود، افزون کند. رسانهی هفت هنر با لحاظ رسالتش در حمایت از هنرمندان نو پرداز و با توجه به این که اثر پیشین مهدی دربانی مقام پر بازدید ترین پست رسانه ی هفت هنر را در بین مخاطبان خود داشته از این هنرمند جوان و پر انرژی حمایت می کند.و اگر عشقمان چون ترانهای ناتمام شود
گلولهای را به یاد ندارم که به نیّت پوست نازک آزادی شلیک شده باشد و سرانجام به قصد شقیقۀ دژخیم کمانه نکرده باشد.
ای بهارستان اقبال، ای چمن سیما بیا فصل سیر دلگذشت اکنون به چشم ما بیا
پیشانیام را میبوسی و قسم میخوری آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
دلتنگی، موجود عجیبیست. حسود، شکننده و حساس است. دلتنگی، شخصیت مخصوصِ خودش را دارد و اگر نتوانیم آن را به درستی مهار کنیم و نتوانیم ذاتش را ببینیم و بپذیریم، میتواند در رابطهمان نوسان ایجاد کند.
این کلمه ها رو وقتی شنیدم که راننده ی اسنپ داشت با تلفن حرف میزد.حدودا چهل و پنج سال داشت. بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد بهم گفت ببخشید داداش شرمنده، دست خودم نیست خانومم که دلش می گیره اصلا دیوونه میشم. یه چیزایی میگم که جوونا نمیگن. ولی خداییش عجقم و عجیجم نمیگم.
ساخت و اجرا: مسعود پورقریب نوازنده تار و سه تار، پژوهشگر و مدرس موسیقی ایرانی.
به رویای تو خواهم مُرد با منشوری از راز و گُلهای سپیده دمان
⭕️ به سخنان #دشمنانت خوب گوش کن چون در آن #حقایقی خواهی یافت که هیچ یک از #دوستانت به تو نگفته اند.
سوم می | روز جهانی آزادی مطبوعات . . .
می شد آن شب شب بماند سرد و غمگین و سیاه یک شب خاکستری با آسمان بی نور ماه
(عشقِ یک کارگر)
کسانی كه واكسن هاى فايزر و مادرنا رو دريافت كرده يا منتظر نوبت هستند ، و صدها ميليون انسانی كه در دنيا با اين واكسن هاى جديد mRNA based فرصت برگشتن به زندگى نسبى نرمال پيدا ميكنند شايد خوب باشد كه بدانند اين شانس دوباره را در اصل مديون يك زن مهاجر بنام Katalin Kariko هستند .
??? امروز دنیا را به دلخواهت، رنگ کن
?چطوری درگیر " لحظه " ها بشم و لذت ببرم ؟
?️ *فردوسی در قرنطینه:* چنین گفت فردوسی پاکزاد چو خواهی که هر دم بیابی مراد بزن ماسک بر چهره ، دستت بشور سر و کار تو تا نیفتد به گور
«من معلّم هستم» زندگی ، پشت نگاهم جاریست سرزمین کلمات ، تحت فرمان منست قاصدک های لبانم هر روز سبزه ی نام خدا را به جهان می بخشد
بفرما،تقدیم به شما زایرِ بی کعبه ی روزگار:
? APRIL 27 | WORLD GRAPHIC DESIGN DAY . . .
شرزین: بدانند که مَردُمان همه یکسانند، و از تقلبِ روزگار است که برخی صدر مینشینند و برخی ذیل.
عکاس: خانم «Lucie Bressy» هنرمندی فرانسوی
? به بهانه اخبار زیاد شدن آمار خودکشی در کشور؛
من جامعه شناسم و نه معلم و سخنران در حوزه انگیزش و توصیه و نصیحت.بااین حال، حال بد امروز جامعه به من می گوید از خطاب قرار دادن مردم جامعه ات نترس و اگر سخنی را نیکو می دانی به آنها بگو.
.خسته ام از عرض عمرم، طول میخواهم چه کار