Posts published in “شعر”
دلم گرفته ازین روزگار پرترفند ازین زمانه بی شور و حال بی لبخند
شاعر: جواد شمشیری دکلمه: یگانه قدیریان کتاب شعر: شراب محبت
رویاهایت را جاودانه پاسبانی کن که اگر رویاها بمیرند زندگی پرنده ی بال شکسته ایست که نمی تواند پرواز کند .. رویاهایت را جاودانه پاسبانی کن آنگاه که رویاها می روند هستی جولانگاهی بی کارگر است بی حرکت در برف … ارسال تصویر: پریسا گندمانی شعر: لنگستون هیوز
اردشیر پژوهشی دانش آموخته ی دانشگاه هنر مدرس، طراح و شاعر و … فعالیت در تبلیغات تلویزیونی، تولید فیلم و سریال در تلویزیون، ساخت مستندهای کوتاه
یک شعر و دو نقاشی از سهراب سپهری
دیوانه اگر گشتی و او بود خوشا بادا خوش
کاش تا دل میگرفت و میشکست دوست می آمد کنارش می نشست! کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتم “مهربان “با من بمان!!! کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب…
صدا: بانو متقی: شاعر و نویسنده در سوگ حادثه ی اخیر زلزله ی کرمانشاه
اگه از من بپرسى “آدما چند بار تو زندگيشون عاشق ميشن” بهت ميگم دو بار! اولين بار برميگرده به سالهايى كه از زندگى هيچ چيز نميدونى. تو روزهاى بين نوجوونى و جوونى، يكى مياد و بهت چيزى رو ميده كه هيچوقت نداشتيش. اگه از من بپرسى چى، بهت ميگم: “دلتنگى”. تو براى اولين بار، يك غريبه رو قدر خانوادت دوست دارى. دومين…
عشق گل سرخی ست هر گلبرگش خيالی باطل و هر خارش حقيقتی ست. ? شارل بودلر ارسال: الهام پوریونس
در امتداد نگاهت پشت قاب پنجره ی دنج ترین کافه ی شهر به تنهایی ام قهوه تعارف می کنم! علیرضا 1395
ماه من
برگرفته از صفحه رسمی یلدا ابتهاج ارسال از: مریم سمیعی
این هوای خوب این دستهای توی جیب این انارها این برگها این “پاییز” برای تکمیل شدنش یک “تو” کم دارد… ارسال از: پریسا گندمانی
منتظر مانده که پاییز به آبان برسد لحظهی دلبریِ دلبرِ جانان برسد کم شود اندکی از بی سر و سامانی ابر دست بی جان زمین باز به باران برسد عشق لبریز شود از سر هر شاخه و برگ رقص گیسوی پریزاد به دامان برسد دل من، این دلِ آشفته ی تنها میخواست خبر از گمشده ی عاشق و حیران برسد تو همانی…
پيش از اينت بيش از اين انديشه عشاق بود مهرورزي تو با ما شهره آفاق بود ياد باد آن صحبت شب ها که با نوشين لبان بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود پيش از اين کاين سقف سبز و طاق مينا برکشند منظر چشم مرا ابروي جانان طاق بود از دم صبح ازل تا آخر شام ابد دوستي و مهر…
اي آدمها اي آدمها كه بي تحرك چونان آدمكهاي باستاني با چشماني باز كه نميبيند و با دهانهایی بسته خاموش بر كرانه ايستادهايد همچون سايههاي قد كشيده ناموزون هنگام غروب گردن افراشته و گوش بزنگ سادگي را گردن زدند هيچ نگفتيد راستي تير باران شد همچنان خاموش نگريستيد بر خون جاري از پيكرش حال با دو حفره خالي چشم دوختهايد به رقص…
تنها در خلوت اتاق ، با هر چیزی می شود حرف زد … با میز … با گل های شمعدانی … با هرچه که هست … اما من دیوانه ام …! میان این همه هست ، با تو حرف میزنم که نیستی …!!! مهتاب یغما عکس از: آيدا فتوحی ارسال شعر از: الهام پوریونس
هاله دلم بحال مترسك ميسوزد عمري عاشقانه در ميان كشتزار با آغوشي گشوده ايستاد دستانش در حسرت پاك كردن اشك بر گونه دلداري خشكيد چشمانش براه سياه شد قلب درون حفره خالي سينهاش بيتپش ماند پاهايش از زياد ايستادن آماس كرد حرف با لبخندي كنج لبانش كجكي ماسيده گوشهايش به ناسراي كلاغها كر شد هيچ گنجشكي به او سلام نكرد كسي…
نیازمندیم به یک نفر که تو باشی که خودت باشی، خودت، با همان خیالها و خوابهای خوشت نیازمندیم به بازگشتِ سالها، به عقبگردِ تقویمها، که یک کودکی، یک نوجوانی، از نو تکرار شود، بیکابوس و آرام، آرام نیازمندیم به عاشق بودنت، به شعرهای نوزدهسالگی، به دیوانگیهای کوچکی که اینبار شکست نخواهند خورد نیازمندیم که دیگر دیر نباشد. ارسال از: الهام…
امروز هم به رخوت بی بادگی گذشت آری گذشت! مستی دلدادگی گذشت در آتش خیال تو با خود قدم زدم دوران عاشقی به همین سادگی گذشت می دانم ای فرشته که باور نمی کنی شب های قصه گویی و شهزادگی گذشت روزی ز چشم مردم و روزی به پای تو! عمر مرا ببین که به افتادگی گذشت شرمندۀ توایم و سرافراز از…
زخمِ ظریفِ عقربه در من بود. وقتی که دایره کامل شد معماریِ بیابان همراه با روایتِ عقربه تکرار شد من با خیال و عقربه مخلوط بودم و عقربه بر رویِ یک بیابان بیابانِ دیگری میساخت. #یدالله_رویایی
ای خون اصیلت به شتکها ز غدیران افشانده شرفها به بلندای دلیران تو اختر سرخی که به انگیزه تکثیر ترکید بر ایینه خورشید ضمیران ای جوهر سرداری سرهای بریده وی اصل نمیرندگی نسل نمیران خرگاه تو می سوخت در اندیشه تاریخ هربار که اتش زده شد بیشه شیران ان شب چه شبی بود که دیدند کواکب نظم تو پراکنده و اردوی تو…
تک درختم با شب و تنهایی ام خو کرده ام در عبور حادثه صدبار جادو کرده ام دوستی با رهگذر یک اشتباه محض بود من درختم سایه ام را لااقل رو کرده ام عکس: پریسا دهقانی شعر: الهام پوریونس
تو قامت بلند تمنایی ای درخت همواره خفته است در آغوشت آسمان بالايي اي درخت دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار زيبايي اي درخت! وقتي كه باد ها در برگ هاي در هم تو لانه مي كنند وقتي كه باد ها گيسوي سبز فام تو را شانه مي كنند غوغايي اي درخت! وقتي كه چنگ وحشي باران گشوده…
ای عشق بی آنکه ببینمت بی آنکه نگاهت را بشناسم بی آنکه درکت کنم دوستت می داشتم شاید تو را دیده ام پیش از این در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم و ناگهان…