Posts published in “شعر”
سرِّ اعظم سرگشته ام میداری چرا همیشه وهماره ز ازل تا ابد دانم هستی ، امّا ندانم چیستی موج میزند فضای سینه از شمیمِ نافه ی خُتَن اما کو آن غزالِ گریز پا؟ ندارد گُنهی بُت پرست صنم: تبلورِ دوست به گاه که می گریزد دوست کوچک ست دلِ ما ، و بزرگی تو این کجا و آن کجا ؟ چه آشفته…
هی دا… دا پَلامو بِورُم سیت!
دکلمه: دیانا هارونی
باصدای فریدون فرحاندوز
می خرامد در میان سبزه زار
اجرا: خانم کوثر جعفری
روزها گرم و، موّاج هُرم هوا ، و دودِ سودا که ره می گشایَد سویِ آسمان باشندگان غوطه ور در دریایِ سراب آدمی ملتقایِ دوسراب سرابِ بیابان، و سرابِ سوداها موج زن درصندوقِ سینه ها
چو زُلفِ پریشان ت نمانده مرا جز پریشانی کجاست شمعِ محفلِ اُنس؟
تَشا، تَشا، تَشاتَش، یُرید الماء اِسقاط العطش!
آنها دشمنان امیدند، عشق من دشمنان زلالی آب و درخت پُر شکوفه دشمنان زندگی در تاب و تب آنها بر چسب مرگ بر خود دارند دندانهای پوسیده و گوشتی فاسد بزودی میمیرند و برای همیشه میروند
زنی به نام رویا به دیدارم آمد زنی که به دامنههای ماهور میرقصید همیشه به دامنههای ماهور دیده بودمش، با گیسوان بلند برهنه که باد میگشودشان به زمانی که هیچ سری گیسوی برهنهای به خاطر نمیآورد...
… و مرد قصه به یک اتفاق دعوت بود به کشف راز شب و شبچراغ دعوت بود به شب نشینی ابر و ستاره و مهتاب به هم نشینی بی چلچراغ دعوت بود نشست برگ شقایق به روی دستانش نگاه خسته به یک چای داغ دعوت بود عبور باد خبرچین به جاده می افتاد تبر به قطع درختان باغ دعوت بود درست قبل…
سالها بعد قهرمان فیلم کسی نیست که شهری را از دست هیولای غول پیکر نجات دهد به تنهایی از عجیب ترین زندان ها فرار کند و یا یک تنه ارتشی را حریف باشد...
صدای پای کسی پشتِ سر نمیآید نباش منتظر از او خبر نمیآید
شهزاده شیرین من! برخیز امروز روز توست، جادو باش!
در انتظار تـو، تا كی سحر شماره كنم؟
من نمیخواهم بوسه را بفروشند، خون را بفروشند، و نسیم خریداری شود و باد را به اجاره دهند.
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است
این مردم گاهی در تنهاییِ خود از تشنگی سخن میگویند، نگراناند حق دارند.
مرا حرفه یی دیگر نیست جز آنکه دوستت بدارم و روزی که از مواهب من بی نیاز شوی و دیگر نامه های مرا نپذیری کار و حرفه ام را از دست خواهم داد...
شعر و صدا: الهام پوریونس
وابسته اش شده دلم از نوع دیگری آری به عشق مایلم از نوع دیگری
اجرایی شنیدنی از هنرمند نوپرداز مهدی دربانی، کارشناس تئاتر، بازیگر رادیو و تئاتر و دکلماتور و نریشن گو
به نظر می رسد مهدی دربانی تلاش موفقی دارد تا بخش مهمی از تجربیات تئاتری خود را نوآورانه به اجراهای صوتی تجربی خود، افزون کند. رسانهی هفت هنر با لحاظ رسالتش در حمایت از هنرمندان نو پرداز و با توجه به این که اثر پیشین مهدی دربانی مقام پر بازدید ترین پست رسانه ی هفت هنر را در بین مخاطبان خود داشته از این هنرمند جوان و پر انرژی حمایت می کند.گلولهای را به یاد ندارم که به نیّت پوست نازک آزادی شلیک شده باشد و سرانجام به قصد شقیقۀ دژخیم کمانه نکرده باشد.
پیشانیام را میبوسی و قسم میخوری آخرین زنی هستم که دوستش خواهی داشت
ساخت و اجرا: مسعود پورقریب نوازنده تار و سه تار، پژوهشگر و مدرس موسیقی ایرانی.
به رویای تو خواهم مُرد با منشوری از راز و گُلهای سپیده دمان
می شد آن شب شب بماند سرد و غمگین و سیاه یک شب خاکستری با آسمان بی نور ماه
??? امروز دنیا را به دلخواهت، رنگ کن
بفرما،تقدیم به شما زایرِ بی کعبه ی روزگار:
.خسته ام از عرض عمرم، طول میخواهم چه کار
ترانهیی برای وطن، سرایش: پزشک مردمی و حاذق "دکتر واله شیدا"
با جام شراب مرصع به لاجورد منتظرش باش،
و عشق پُلی بلندتر از سکوت میان خداوندگار و آدمی افراشته میکند و عشق درهی بیانتهای میان این دو را با گلسرخ پُر میکند
عجب عمری به سر بوشو - از تو چی بیخبر بوشو آبی بامو از سر بوشو - دِ پر بَزِه کُوتر بوشو.
میخواهم شعری بنویسم! آسمانی، با ستارگان صورتی لبخند پردههای گشوده زهرهی رقصانی در شور.
شعر و صدا: بهنام نورائی
... و مرد قصه به یک اتفاق دعوت بود به کشف راز شب و شبچراغ دعوت بود
از میلیونها سنگ همرنگ که در بستر رودخانه بر هم میغلتند فقط سنگی که نگاه ما بر آن میافتد زیبا میشود.
کلمات تو، انسان بودند...
I'll follow you my friend I'll be the shadow on your path Round each and every bend As I stand before you now Naked until the end